3 پایگاه اطلاع رسانی مباشر 4 |
اصول و مبانی لیبرالیسم
1. فردگرایی (اصالت فرد): فردگرایی جوهره و رکن بسیار مهم لیبرالیسم است. فردگرایی، یعنی فرد و حقوق او بر همه چیز مقدم است. اگر دولت هم تشکیل شده است، باید در خدمت خواسته های افراد جامعه باشد. دین، اخلاق، متفکران و... حق ندارند به افراد دستور دهند و مهم فرد و خواسته های اوست. این مفهوم فرد را واقعیتر و مقدم بر جامعه بشری تلقی میکند. همچنین در مقابل جامعه یا هر گروه دیگر، برای فرد ارزش اخلاقی والاتری قائل است. طبق این نگرش، حقوق و خواستهای فرد مقدم بر حقوق و خواستهای جامعه قرار میگیرد [1]و فرد به منزله فاعل خودمختار به شمار میآید که دلیل وجودی خود و اندیشه خویش را در هستی خود جستوجو میکند، نه در اصول متعالی و ورای اجتماع.[22] در واقع فردگرایی هسته متافیزیکی و هستیشناختی لیبرالیسم است و دیگر اصول و ارزشهای لیبرالیسم از قبیل آزادی، مدارا و ... از این اصل ناشی میشود.[23]
2. اصالت آزادی: یعنی آزادی فوق همه ارزشهاست. بر اساس این اصل، انسان هر خواسته ای که دارد، اعم از بی بند و باری جنسی و خلاف دین و اخلاق و غیره، باید آنها را محترم شمرد و به او آزادی داد، و ایجاد هرگونه مانع در این راه جایز نیست! به بیان دیگر، هیچ چیز در برابر خواسته های من مهم نیست. مهم آن است که من می خواهم. اعتقاد راسخ به وجوب آزادی برای نیل به هر هدف مطلوبی صفت بارز لیبرالیسم در همه دوره هاست.[2] لیبرالیسم غالبا آزادی را بهگونهای منفی و به مثابهی شرایطی که در آن شخص مجبور نیست، مقید نیست، و در امورش دخالت نمیشود، تعریف میکند. [3] از نظر لیبرالیستها انسان آزاد به دنیا آمده و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین میکند، آزاد باشد و احکام دینی و اخلاقی، به عنوان مجموعهای از ارزشهای دریافت شده از مافوق، آزادی انسان را سلب میکنند[19] و فرد باید حق داشته باشد اعتقادات خود را برگزیند، در ابراز این عقاید برای عموم آزاد باشد و بتواند بر اساس آن امور عمل کند؛ البته تا جایی که با حقوق دیگران و چارچوب قانون موجود سازگار باشد.[4]
تنها حد آزادی در نظر لیبرالها آزادی افراد دیگر است. بنابراین، اگر خواست طرف شما موافق با میل و خواست شما باشد، هر رفتاری مجاز است!
3. انسان مداری (امانیسم): یعنی باید تمام چیزها ـ حتی اخلاق و دین ـ بر اساس تمایلات و نیازهای انسان توجیه شود. انسان نباید خود را با دین و اخلاق هماهنگ سازد، بلکه دین و اخلاق باید خود را با او هماهنگ سازند! این اصطلاح را به اصالت انسان، انسان محوری یا انسان گرایی و مانند آن ترجمه کردهاند. بر اساس این اصل، انسان در مرکز آفرینش قرار گرفته و به او اصالت داده میشود. بنابراین، شخصیت انسان و شکوفایی او بر همه چیز مقدم است
4. سکولاریسم: یعنی تفکیک دین از امور زندگی. بر اساس این دیدگاه، دین باید به حاشیه رانده شود. دین حق ندارد در مسائل مهم زندگی دخالت کند. سکولار بدین معنا است که آنچه به این جهان تعلق دارد، به همان اندازه از خداوند و الوهیت دور میباشد. بر این اساس سکولاریزم به معنای جدایی بین حوزه غیر مقدس (دنیا) از حوزه مقدس (دین) است.[5]
5. سرمایه داری (کاپیتالیسم): لیبرالیسم به گونه ای با سرمایه داری و اقتصاد بازار آمیخته شده که بسیاری از متفکران به ویژه چپ گرایان معتقدند که لیبرالیسم ایدئولوژی سرمایه داری است.
6. عقل گرایی: یعنی باور به کفایت و بسندگی خرد انسانی. در این تفکر، همه انسانها از نیروی خرد بهره مند هستند. خردمندی و آزادی دو جزء جدایی ناپذیر محسوب می شوند. نفی خرد ورزی آدمی مترادف با نفی آزادی اوست. دفاع لیبرالیسم از آزادی پیوند تنگاتنگ با اعتقاد به خرد دارد. لیبرالیسم بخش اعظمی از طرح عصر روشنگری را تشکیل داده و خردگرایی عصر روشنگری از راههای گوناگون در لیبرالیسم تأثیر گذاشته است. در ابتدای امر، ایمان لیبرالیسم به فرد و آزادی را تقویت کرده تا جایی که افراد بشر خردمند هستند و توانایی این را دارند که بهترین منافع خود را بشناسند و نیروی عقل به انسانها توانایی عهده دار شدن زندگیشان را میدهد. از این رو خردگرایی، انسان را از سلطه سنت و عادات میرهاند.[6]
7- تساهل و تسامح: این واژه مترادف با کلماتی همچون مدارا، آسانگیری و مانند آن است. از نظر تعریف اصطلاحی منظور آن است که دولت، جامعه یا فرد نباید در عقاید و اعمال دیگران هرچند مورد پسند و تأیید او نباشد، مداخله کند و اگر خواهان جامعهای مداراگر باشیم، باید عدم قطعیت، بیتفاوتی و حتی بیعاطفگی را بر سایر امور ترجیح داد.[7] بر اساس این آموزه نمیتوان به کسی عقیده یا باوری را تحمیل کرد یا وی را از آن بازداشت.[8] تساهل و تسامح شامل حوزههای اخلاق، دین، فلسفه و سیاست می باشد.
و نیز تجربه گرایی، علم گرایی، سنت ستیزی، تجددگرایی، پلورالیسم معرفتی وپیشرفت باوری ، از جمله اصول لیبرالیسم محسوب می شوند.
[1] .قنبری، آیت، پیشین، ص117.
[2] .جان سالوین شاپیرو، لیبرالیسم معنا و تاریخ آن، محمد سعید حنایی کاشانی، تهران، نشرمرکز، 1380، ص3.
[3] .آنتونی آربلاستر، پیشین، ص82.
[4] .براتعلی پور، مهدی، پیشین، ص49.
[5] . قنبری، آیت ، پیشین، ص127.
[6] . بصیرنیا، غلامرضا، نسبت دموکراسی و مکتبهای سیاسی، قم، دفتر نشر معارف، 1381، چاپ اول، ص74.
[7] . همان، ص122.
[8] . براتعلی پور، مهدی، پیشین، ص59.
¤ نویسنده: موسی مباشری