3 پایگاه اطلاع رسانی مباشر 4 |
تأکید لبرالیسم بر اومانیسم
اومانیسم در تاریخ غرب، با دو قرائت یا در دو گرایش کلی بروز کرده است :الف- گرایش فردگرا و ب-گرایش جمع گرا. فرد گرایی که قرائت غالب از انسان گرایی بوده است، نه تنها اصالت را به انسان، که به فرد انسانی می دهد. در عرصه حیات سیاسی و اقتصادی، گرایش جمع گرا معمولا در مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم و گرایش فردگرایانه خصوصا در لیبرالیسم و کاپیتالیسم خود را نشان داده است
آنها مفاهیمی از جمله اختیار و آزادی انسان را همواره می ستودند. طبیعت گرایی، تصدیق جایگاه لذت در زندگی اخلاقی، تساهل و تسامح دینی از دیگر موضوعاتی بود که به تدریج مورد علاقه اومانیست ها قرار گرفت در مجموع از قرن چهاردهم میلادی تا به امروز، اومانیسم در معنای عام خود مؤلفه های زیر را مد نظر داشته است: محوریت انسان و پای بندی به خواست ها و علایق انسانی، اعتقاد به عقل، شک گرایی و روش علمی به عنوان ابزاری تناسب برای کشف حقیقت و ساختن جامعه انسانی، بر شمردن عقل و اختیار به عنوان ابعاد بنیادی وجود انسان، اعتقاد به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبنای خود مختاری و برابری اخلاقی، اعتقاد به جامعه باز و تکثرگرا، تأکید بر دموکراسی به عنوان بهترین تضمین کننده حقوق انسانی در برابر اقتدار فرمان روایان و سلطه جویی حاکمان، التزام به اصل جدایی نهادهای دینی از دولت، پرورش هنر مذاکره و گفت و گو به عنوان ابزار حل تفاوت و تقابل فهم های گوناگون، اعتقاد به این که تبیین جهان بر پایه واقعیات ماورای طبیعی و توجه به جهان غیر دنیوی برای حل معضلات بشری، تلاشی است برای ضعیف و بی ارزش کردن عقل انسانی.
با این حال انتقاداتی به شرح زیر به اومانیسم وجود دارد
الف) بی تردید، آن گونه که اومانیسم می پندارد، ایمان یگانه حقیقت هستی نیست؛ بلکه خود آفریده ای است که خاستگاه وجود او، حقیقتی برتر از او و تنها حقیقت جهان است.
ب)نگاهی اجمالی به پیشینه مکتب مزبور نشا ن می دهد که همین نگرش انسان گرایانه، در بسیاری از دوران های تاریخی، آنگاه که چیزی را معارض با منافع خود و به اصطلاح ارزش های انسانی مورد باور خود تشخیص داده، در صدد حذف و نابودی آن برآمده است؛ هر چند دیدگاه مقابل مزبور، نگرش انسان گرایانه دیگری بوده و هر چند به نابودی انسان ها و ارزش های انسانی بینجامد.
ج) در ادیان آسمانی، خصوصا دین اسلام، انسان افزون بر این که از جایگاه ممتاز کرامت انسانی و جانشینی حضرت حق برخوردار است و آسمان و زمین، مسخر او قلمداد شده اند، اما آنچنان در عرصه هستی وا نهاده نیست که غیر مسؤولانه تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در برابر منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق تلقی کند. شأن انسان نیز در تفکر اسلامی، در امور دنیوی محبوس و منحصر نیست؛ بلکه پایگاه و شأن او در ارتباط با مبدأ و معاد و ارزش های اخلاقی معنا می شود .
معرفتشناسی لیبرالیسم
علمگرایی مبتنی بر تجربه و عقل را میتوان مبنای معرفتشناختی تفکر لیبرالی دانست. این مبنا زمینه لازم برای نقد و حمله به احکام کلیسایی را فراهم کرده و بعدها ملاک و معیار روشنگری و جداکننده اصول جدید از سنتها و امور دینی گردید. اندیشمندان لیبرال، علمگرایی را در مقابل جزماندیشی و مطلقانگاری فرض کرده و سپس با تعمیم آن به بیشتر حوزههای زندگی، آن را بر دو پایه تجربه و عقل قرار دادند.
در روش تجربی، منشأ و منبع کلیه معلومات انسانی تجربه حسی و وجدانی میباشد و مفاهیم، اصول و معلومات ماقبل تجربه در انسان وجود ندارد. در کنار تجربهگرایی، عقلگرایی نیز بخشی از تاریخ معرفتشناختی لیبرالسم را تشکیل میدهند. بهگونهای که معرفت باید با کمک عقل نیروی مدرکهای که فراتر از حواس ظاهری است توجیه شود.
لیبرالیسم در بعد معرفتشناختی با اتکا بر مجموعهای از روشهای تجربی و عقلی در نهایت به پوزیتیویسم منطقی[1] و تجربهگرایی افراطی که بر عدم قطعیت در علوم تأکید دارد، میرسد.[2] بر این اساس، اصل معرفت و حقیقت، موضوعی نسبی، متغیر و غیر قابل اعتماد و داوری بوده و شناخت، امری کاملاً شخصی میباشد. واقعیت، صرفاً همان مادی است و ارزش ها و مابعدالطبیعه، همه به نوعی غیرواقعی هستند.[3]
نسبیگرایی معرفتی در لیبرالیسم هماهنگ با دو ویژگی دیگر این مکتب یعنی پلورالیسم و تساهل است و در سایه این اصل هیچکس نمیتواند حقانیت را در انحصار خود بداند و بر آن پافشاری کند و به تعداد عقاید، اقوال و اندیشهها، حقیقت وجود دارد.[4]
برخورد لیبرالیسم با دین
1-لیبرالیسم و دین: لیبرالیسم در تاریخ تطور خود دو نوع برخورد کلی با دین و دیانت داشته است:
الف: طریق نفی و انکار آشکار و الحادی.
ب: طریق حفظ برخی ظواهر و مسخ باطنی دین و تغییر اندیشه دینی و مجموعهای از برخی تعالیم شخصی و حذف شِئونات اخلاقی آن. در این روش لیبرالها تلاش میکردند.[5]
2-الهیات لیبرال: پیشرفت های علوم تجربی و رشد سریع فنون و تکنیک در دو قرن اخیر از یک سو، و نارسایی مفاهیم کلامی و تعارض أدیان اهل کتاب با دستاوردهای دانش های تجربی از سوی دیگر، دین باوران غربی را با مشکلات انبوه و دشواری مواجه ساخت. هر یک از نحله های مذهبی یا فلسفی در مقابل این تهاجم گسترده به مقابله یا واکنش پرداختند و در این جنگ و گریز، نگرش های معرفت شناختی و الهیاتی نوین به ظهور رسید.
در اواخر قرن هیجدهم و نوزدهم، عقلگرایان کتابهایی با این مضمون نوشتند که معجزات و عوامل طبیعی کتاب مقدس، دیگر اعتباری ندارد. به اعتقاد آنان، تمامی این وقایع، داستانها و اساطیری هستند که در دوره بین مرگ عیسی و نوشته شدن اناجیل بوجود آمدهاند و تا آنجا پیش رفتند که مدعی خیالی بودن تمام انجیل شدند. این شیوهِ برخورد با انجیل که بر جنبه انسانی و اخلاقی مسیحیت تاکید داشت و از جنبه متافیزیکی و ماوراء طبیعی آن صرف نظر میکرد، ثمره عقاید کانت و دوره روشنگری بود که ضربه مهلکی بر متافیزیک و الهیات قدیمی وارد کرد. این دیدگاه ها درمورد تعالیم کتاب مقدس باعث شکل گیری نهضتی با عنوان الهیات لیبرال یا آزاد اندیش شد که با عوامل ماوراء طبیعی مسیحیت شدیدا مخالف بود، و فقط بر تعالیم عالی اخلاقی آن تکیه می کرد و از نظرطرفداران آن، عیسی یک معلم برجسته محبت و اخلاق بود، که فقط دنبال تعلیم اخلاق نبود بلکه دنبال ایجاد زندگی اخلاقی در همه بود.[6]
معمار این شیوه نوین، فریدریش شلایر ماخر[7] است که غالبا او را مؤسس کلام لیبرال و اعتدالی میدانند.(از انجا که نهضت الهیات لیبرال، حد واسط بین سنت گرایی و نوخواهی بود، لذا از آن به الهیات اعتدالی نیز تعبیر می شود.)به نظر وی مبنای دیانت نه تعالیم وحیانی است، چنانکه در سنت مطرح است، نه عقل معرفتآموز، چنانکه در الهیات طبیعی(عقلی) مطرح است، و نه حتی ارادهِ اخلاقی، چنانکه در نظام فلسفی کانت مطرح است، بلکه در انتباه دینی است [8] و ارزش کتاب مقدس فقط در این است که سابقه احوال و تجارب دینی یعقوب، مسیح و سرگذشت مومنان اولیه را بیان میکند و هر کدام از ما باید خودمان خدا را تجربه کنیم. شلایرماخر مذهب را به ساحت احساسات و تجربه شخصی انسانها متعلق میدانست و همه امور، حتی کتاب مقدس را گونهای از تجربه شخصی مومنان میشمرد.[9]
[1] .پوزیتیویسم، اصالت تحصل، تحصل گرایی یا اثبات گرایی، به رغم داشتن ریشههای کهن شهرت خود را با نام پوزیتیویسم منطقی به دست آورده است و با همین نام دورهای کوتاه از اندیشه فلسفی در مغرب زمین را به خود اختصاص داده است. "پوزیتیو" "پوزیتیو" (بسیار قدیم و متداول) به معنای افکاری است که دارای قطعیت علمی و مابه ازای خارجی باشد1 درمقابل آنچه خیالی و فرضی و موهوم باشد غیر اثباتی ـ غیرپوزیتیو ـ است. "به گفته اگوست کنت به کسی اهل تحصل گویند که زندگی خود را کمتر بدست اوهام و خیالات و کمالات مطلوب غیر قابل وقوع و منفی بافی سپرده، اوقات خود را بیشتر به افکاری مصروف دارد که نفع و فایده و ثمره واقعی وعمل آنها ترتب پیدا کند."
[2] . امیری، جهاندار، لیبرالیسم ایرانی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388، ص 52-60.
[3] . برگرفته از: رحیم پور، حسن، بررسی مبانی نظری لیبرالیسم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، 1375، ص 13.
[4] . امیری، جهاندار، لیبرالیسم ایرانی، پیشین ص 60-61.
[5] . زرشناس، شهریار، اشاراتی درباره لیسرالیسم در ایران، تهران، کیهان، 1377، ص 27.
[6] . براون، کالین، فلسفه و ایمان مسیحی، طاطاوس میکائلیان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 158.
[7] . Schleimacher
[8] .حسینزاده، محمد، فلسفه دین، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376، چاپ اول، ص55.
[9] . اردستانی سلیمانی، عبدالرحیم، مسیحیت، قم، انجمن معارف اسلامی ایران، 1381، ص248 .
¤ نویسنده: موسی مباشری