3 پایگاه اطلاع رسانی مباشر 4 |
نظریه های لیبرالیسم
مهمترین وجه معرف نظریه های لیبرالیسم با ور به امکا ن تحول در روابط بین الملل به شکل همکاری ها ، کاهش تعارضات ونهایتا ً نیل به صلح جهانی است . بنظر دو تن از دانشمندان مشهور لیبرال (استین وپتیفورد )، لیبرالیسم مبتنی بر فرضیه های ذیل است :
1- لیبرالها معتقد اند که انسان موجود عقلانی اند و عقلانیت انسان را می توان بدو صورت در یافت کرد.
الف : -"به شکل وسیله ئی وبه عنوان توانائی شکل دادن وتعقیب منافع " یعنی انسانها موجوداتی اند که توسط عقل خود می توانند منافع خود رامشخص کنند وراه های نیل به آنها را نیز در یافت کنند.
ب :-"توانائی فهم اصول اخلاقی وزندگی بر مبنای قانون" انسانها توسط عقل خود می توانند اصول اخلاقی راشناسائی کنند و زندگی خود را به اساس قوانینی عیار کنند که مبتنی بر همین اصول ( اصول اخلاقی ) باشند
2- اعتقاد بیش از حد به آزادی فردی . در نزد لیبرال ها آزادی فردی در تمامی عرصه ها بیش ازهمه ارزش دارد .
3- خوش بینی به سرشت انسان
4- لیبرال ها بر امکانات کار گذاری های انسانی برای تأ ثیر بر تغییر روابط بین الملل تأکید دارند. یعنی لیبرال ها معتقد اند که انسانها قادر اند با کار گذاری های عقل مندانه خود در روابط بین الملل تغییر وارد کنند .
5 – لیبرالها توسط آموزه ها مختلف مرز میان قلمرو داخلی وخارجی را به چالش می کشند
الف : خود لیبرالیسم خود یک آموزه عام گرا است
ب : وا بستگی های مختلف را که لیبرالیسم در میان کشور ها مطرح می کند خود نفوذ پذیری مرز ها را ثابت می کند
نظریات لیبرالیسم هم مانند سایر نظریه ها در قالب های متفاوت عرضه شده اند که نمی توان برداشت یگانه از آن داشت . برخی ها لیبرالیسم آرمانگرائی را از لیبرالیسم علمی فرق می کنند ،برخی ها نظریات لیبرالیستی نظر به خوش بینی شان بر تغییر در صحنه بین المللی طبقه بندی می کنند وبرخی با معیار های دیگر این طبقه را انجام می دهند . اما در مجموع لیبرالیسم روش های ذیل را بر رسیدن به صلح در صحنه بین المللی پیشنها د می کنند .
1- صلح دمکراتیک :" لزوم بر تغییر در ساختار های جوامع " به نظر لیبرالیستها تعارضات در صحنه بین المللی محصول نهاد های غیر دمکراتیک جوامع اند بنا ًبه رسیدن به صلح در صحنه بین المللی نهاد های دمکراتیک لازم است وهدف از صلح دمکراتیک هم ایجا د نها د های دمکراتیک وبسط دادن آ نها در صحنه بین المللی است .
2 – فرا ملی گرائی : لیبرال ها معتقد به ظهور کنشگران جدید در صحنه بین المللی هستند که نقش انحصاری دولت ها را به چالش می کشد.
3- نقش تجارت وارتباطات در عرصه بین المللی : بنظر لیبرال ها ایجاد وابستگی میان دولت ها می تواند در ایجاد صلح وهمکاری میان آنها کمک کند .
4 – نهاد گرائی : لیبرالها تأ کید بیشتر به نقش نهاد های بین المللی در صحنه بین المللی به رسیدن به صلح جهانی تأکیددارند.
نقد لیبرالیسم
لیبرالیسم را از چند دیدگاه نقد کرده اند که اجمالا همه این مباحث را می توان در چهار محور دسته بندی کرد: 1 . نقد فلسفی; 2 . نقد اخلاقی; 3 . نقد سیاسی; 4 . نقد دینی . با آنکه نقد درون دینی از لیبرالیسم یک حوزه مستقل است، اما در عین حال باید اندیشید که این گونه نقادی ها امروزه تا چه اندازه نفوذ و تاثیر دارد . در زمانه ای که ایدئولوژی های سکولار و مادی با ارائه چهره ای عام و بی طرف از خود، به استحاله بنیادهای معرفت دینی در چارچوب نظری خود می اندیشند و با شعار تقدم عقل و اندیشه فلسفی بر منابع و معرفت دینی، فرصت روی آوردن به حوزه معرفت ناب دینی را از مخاطبان می گیرند، بهتر آن است که نخست به تحلیل رگه ها و ریشه های فلسفی و نظری لیبرالیسم بپردازیم و با نقد پایه های فکری آن، راه اندیشیدن مستقل و مستقیم به منابع دینی را بر مخاطبان بگشاییم . در صورتی که چنین مقدمه ای فراهم نگردد، بیم آن می رود که مخاطب، ایده ها و ارزش های لیبرالی را حتمی انگاشته و آن را در فهم برداشت از اسلام دخالت دهد . تبیین و نقد فلسفی لیبرالیسم از یک جهت دیگر نیز اولویت دارد . ذهنیت بسیاری از نخبگان جوامع کنونی به صورت مستقیم و غیرمستقیم متاثر از مؤلفه های لیبرالی است و این پیش فرض ها، به طور ناخودآگاه بر جهت گیری فکری آنان تاثیر می گذارد . با نقد فلسفی می توان نخست به ساختار شکنی ذهنیت مخاطبان پرداخت و ریشه های ایدئولوژیک آن را نشان داد . همچنین باید توجه داشت که نقد دینی - همانند نقداخلاقی و نقد سیاسی - در نهایت، ارزشی را در مقابل ارزش لیبرالی قرار می دهد و برگزیدن یکی از دو ارزش بر دیگری، به تحلیلی فلسفی و برون دینی نیاز دارد . پس بهتر است که در هر یک از نقدهای سه گانه، پیشاپیش نقد و تحلیلی فلسفی از سکولاریسم ارائه گردد . البته نقد دینی از یک جهت کاری دشوار و پر مخاطره است; چرا که بر خلاف نقدهای برون دینی، در اینجا اصل یا ارزش به دین نسبت داده می شود و اثبات یا استنباط این نکته، کاری حساس و طاقت فرساست . از آنجا که مفاهیمی همچون آزادی، حق، فرد، جامعه، دولت حداقلی و غیره همگی مقوله هایی جدید و نوآمد هستند و دربافت فرهنگی کاملا متفاوت با فرهنگ ما ظهور و رشد یافته اند، فهم دیدگاه اسلامی در این موارد نیازمند تلاش و تکاپوی افزون تری است; پس، جا دارد که بخشی از مطالعات اسلامی در این حوزه ها متمرکز شود تا همانند آنچه در تاریخ فقه شیعه پدید آمده است، استنباطها در این زمینه های جدید نیز از روش شناسی و منطق قابل دفاع و همگرایانه برخوردار شود .
لیبرالیسم در غرب از آغاز رشد تا دوره تکاملش، هیچگاه در عمل به رهایی غرب از کلیه قیود و بندها نینجامید. درست است که لیبرالیسم در زمینه دین، کمرنگ شدن و یا سست شدن نفوذ کلیسا و تزلزل پایگاه روحانیت دینی غرب را در پی داشت، اما دیری نپایید که غرب در قید و بند الوهیتانگاری انسان و انسانمداری خویش گرفتار آمد. و درست است که لیبرالیسم در زمینه اخلاق نوید رهایی غرب از آداب و رسوم و سنتهای دست و پا گیر اخلاقی را سر میداد، اما مدتی نگذشت که فساد و تباهی اخلاقی را به حد اعلای خود برای غرب به ارمغان آورد.[1]
¤ نویسنده: موسی مباشری