3 پایگاه اطلاع رسانی مباشر 4 |
عنوان مقاله: نقش نخبگان سیاسی در ایجاد سنت های سالم سیاسی
تدوین : موسی مباشری بهجت آبادی
چکیده
در تحلیل جریاناتی که در طول تاریخ، سرنوشت جوامع بشری را دستخوش دگرگونی کرده اند، نقش عناصر نخبه برجسته می نماید که در جامعه شناسی به عنوان کارگزارانِ تغییر شناخته می شوند. اینان کسانی هستند که از توانایی و قدرت تأثیرگذاری ویژه ای برخوردارند و جهت و آهنگ تحولات را عمیقا تحت تأثیر قرار می دهند. جامعه انسانی در طول زمان از طریق عوامل مختلفی چون تکنولوژی، ایدئولوژی و جنبشهای اجتماعی دچار تغییر و تحول اجتماعی میشود. یکی از این عوامل، «نخبگان» میباشد که با کنشها، تصمیمات و الگوسازیهای خود موجب تغییر و تحول اجتماعی میشوند. برای مثال نخبگان علمی با تحقیقات و تلاشهای علمی خود موجب پیشرفت علمی میشوند یا نخبگان سیاسی با تصمیمات عاقلانه خود موجب توسعه سیاسی جامعه خود میشوند.دراین مقاله ضمن برسی تعاریف مربوط به نخبه و نخبگان ،انواع نخبگان اجتماعی و طبقه بندی نخبگان موردبررسی قرار است از آنجایی که قرار است نقش نخبگان سیاسی را در ایجاد سنت های سالم سیاسی بررسی کنیم معیار سنت سالم سیاسی را با تکیه بر مبانی ارزشی دین مبین اسلام مطرح و به طور دقیق تر براساس منابع فقه شیعه (کتاب خدا ،سنت ،اجماع و عقل) بررسی و با توجه وتمسک به این منابع ،معیارهای سنت سالم سیاسی را که در تاریخ پیامبران الهی در قرآن کریم مطرح شده است وهمچنین سیره وروش پیامبر اسلام (ص) وائمه اطهار(علیهم السلام) و روش علما وبزرگان اسلام که در طول تاریخ حرکت هایی را شروع نموده اند به عنوان سیره وروش (سنت) روش سالم سیاسی به منظور الگوگیری مطرح تا نخبگان سیاسی معاصر نیز با بهره گیری از سنت های سالم گذشته خود سرمشق والگوی آیندگان باشند .
کلمات کلیدی: نخبه، نخبگان سیاسی، نخبه گرایی ، سنت سیاسی
مقدمه
جامعه انسانی در طول زمان از طریق عوامل مختلفی چون تکنولوژی، ایدئولوژی و جنبشهای اجتماعی دچار تغییر و تحول اجتماعی میشود. یکی از این عوامل، «نخبگان» میباشد که با کنشها، تصمیمات و الگوسازیهای خود موجب تغییر و تحول اجتماعی میشوند. برای مثال نخبگان علمی با تحقیقات و تلاشهای علمی خود موجب پیشرفت علمی میشوند یا نخبگان سیاسی با تصمیمات عاقلانه خود موجب توسعه سیاسی جامعه خود میشوند. نخبگان و مخترعین با ایده پردازی و تفکر خلاقانه نقش مهم و بسزایی در توسعه پایدار جامعه ایفا می کنند .نخبگان و خواص هر جامعه ، نقش هدایت کننده احساسات، منطقی کردن جریانات، بیان خواسته های حقیقی و پیگیری مطالبه حقوق ملت ها را بر عهده دارند .درصورتی که نخبگان جامعه با رهبری درست بتوانند پیوند جامعه را با فرهنگ سیاسی به صورت پایدار نگه دارند و احساسات و ارزش ها را درونی و تبدیل به باور کنند، ساختار سیاسی و نظام سیاسی حفظ می شود .در این نوشتار برآنیم که این سئوال را پاسخ دهیم که در ایجاد سنت های سالم سیاسی نخبگان چه نقشی دارند؟
تعریف نخبه
نخبه(Elite ) از واژه "Eligere " به معنی انتخاب و یا انتخاب کردن، گرفته شده است. مفهوم اولی برای تبیین کیفیت اجناس و کالاهایی به کار میرود که دارای نوعی ویژگی و برتری، نسبت به سایر کالاها است.[1]
نخبه به کلیترین مفهوم آن به گروهی از اشخاص گفته میشود که در هر جامعهای مواضع رفیع را در اختیار دارند. به بیان جزئیتر، نخبه مشتمل بر گروهی از افراد است که در رشتهای خاص برتری دارند.[2]
دقیقترین تعریف از نخبگان را پارتو ارائه داده است. به اعتقاد او، نخبه کسی است که ذاتاً دارای امتیازات هوشی، جسمی و روانی است. این مواهب را طبیعت در وجود یک شخص به عاریت نهاده است.[3] معمولاً برگزیدگان، دربرگیرنده تمام افراد و اشخاصیاند، که دارای خصوصیات استثنایی و منحصر به فرد بوده و یا دارای استعداد و قابلیت هایی عالی در زمینه کار خود و یا در برخی فعالیت ها می باشند. [4] در دوره جدیدتر هـارولد لاسول، نخبگان را متشکل از افرادی می داند، که بیشترین دسترسی و کنترل به ارزشها را دارند. [5] این نوع تعریف از نخبگان، مصداقی برای انواع مختلف نخبگان اجتماعی، مسامحه در تعبیر و سادهانگاری می باشد؛ زیرا همه گروههای نخبه، سیطره و کنترلی بر ارزشها ندارند. تعریف لاسول مخصوص به گروه خاصی از نخبگان اجتماعی است که در قالب نخبگان سیاسی میگنجد.
گرچه اندیشه بحث نخبهگرایی را در ایدهپردازیهای افلاطون، ماکیاول و دیگران می توان یافت؛ [6] ولی واژه نخبه(Elite)، در قرن هفدهم میلادی برای توصیف و تبیین کیفیت اجناس و کالاهایی بکار میرفت، که دارای ویژگی و برتری نسبت به سایر کالاها باشد. در قرنهای هیجدهم و نوزدهم، نخبه به اشخاص و گروهای اجتماعیای اطلاق میشد، که از جایگاه و منزلت اجتماعی، سیاسی و روحانی برتری نسبت به دیگران برخوردار بودند. [7] نخبه گرایی به عنوان یک نظریه پرقدرت اجتماعی توسط کارل مارکس، ویلفرد، پارتو، گائتانوموسکا و رابرت میخلز طرح گردیده است. دیدگاه مشترک این گروه از متفکران بر این مبنا استوار بود که حاکمیت در جامعه به دست گروه کوچکی از نخبگان میچرخد.[8]
[1] . ازغندی، علیرضا؛ نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، تهران، قومس، 1385، چاپ سوم، ص13.
[2] . جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب؛ فرهنگ علوم اجتماعی، جمعی از مترجمین، تهران، مازیار، 1384، چاپ دوم، ص835.
[3] . نقیبزاده، احمد؛ درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی، قم، مهر، 1385، چاپ پنجم، ص35.
[4] . روشه، گی؛ تغییرات اجتماعی، منصور وثوقی، تهران، نی، 1385، چاپ هجدهم، ص116.
[5] . گولد و ویلیام ل؛ ص835.
[6] . باتومور، تی بی؛ نخبگان و جامعه، علیرضا طیب، تهران، شیرازه، 1381، چاپ دوم، ص11 و 12.
[7] . باتومور؛ ص1-2 و ازغندی، علیرضا؛ ص13.
[8] . ایونز، مارک؛ نخبهگرایی، محمود شهابی، فرهنگ اندیشه، سال سوم، شماره دهم، 1383، ص12.
¤ نویسنده: موسی مباشری