3 پایگاه اطلاع رسانی مباشر 4 |
نقش خواص جامعه
با مطالعه تاریخ وسرگذشت انقلاب ها و نهضت های فکری ،اجتماعی وسیاسی کشورها به وجود دو گروه عوام و خواص در جامعه پی می بریم .
این دو گروه گاه باعث سرعت گرفتن جریان نهضت و برداشتن موانع از مسیر حرکت و ناامیدی دشمنان شده و گاهی هم به منزله مانعی بر سر راه حرکت رو به جلوی نهضت و ایجاد شک و دو دلی و تزلزل در ارکان آن عمل کرده و آن را به چالش و یا شکست کشانده اند .بررسی چگونگی این نقش آفرینی از سوی خواص جامعه همواره موضوعی قابل مطالعه وپیگیری بوده است ...خواص یا نخبگان جامعه گروه صاحب تحلیل ، صاحب بصیرت و تمیز دهندگان جریان حق از باطل اند که اسیر جو و هیجان نمی شوند و فریب جریان های انحرافی در مسیر حرکت را نمی خورند .
در مقابل این خواص ، عوام قرار دارند که به اشخاص نگاه می کنند نه به محور حرکت ، با اندک شبهه ای متزلزل می شوند و از پشتیبانی خود دست بر می دارند ، از خود تحلیل ندارند و اسیر جو و هیجانات می شوند .گاهی رفتارهایی که از سوی به اصطلاح خواص جامعه سر می زند و گفتاری که بر زبان ایشان جاری می شود وبیشترناشی ازجو زدگی ، توهم و کم توجهی به مصالح جامعه و مسیر کلی حرکت نهضت است آنان را به جایگاه عوام تنزل می دهد . در واقع نخبگان به لحاظ بصیرت و موقعیت شناسی و اطاعتشان از خدا، پیامبر یا امام وهمچنین امام زمان خود ، خواص لقب می گیرند و شایسته پیروی و حمایت می شوند اما اگر در امواج فتنه ها و موقعیت های سیاسی، اقتصادی مختلف و تحت تأثیر نفس و هیجانات کاذب و توهمات منحرف کننده در هنگامه ی امتحانات توان تشخیص خود را از دست بدهند در زمره عوام در می آیند. دراین میان گره خوردن ویکسان دانستن سرنوشت جریان حق با مواضع اینگونه افراد از خطاهایی است که ممکن است شبهه آفرین وفتنه انگیز باشد . کلام حکیمانه علی علیه السلام در هنگامه ی جنگ جمل برای شیعیان کاملاً راه گشا و رهنماست . آن حضرت در جواب یکی از اصحاب که به ایشان عرض کرد: "در یک سوی میدان عایشه و طلحه و زبیر از اصحاب رسول الله را می بینم و در سوی دیگر علی وصی رسول الله قرار دارد و حق در اینجا قابل تشخیص نیست" فرمودند : "حق را بشناس آنگاه اهل آن را خواهی شناخت و باطل را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت ".[1] این کلام ناب بدین معناست که حق معیار سنجش افراد است و نه اینکه اندیشه ورفتارافراد بتواند درستی حق را محک بزند . آن حضرت همچنین در جای دیگر فرموده اند" کسانی که به واسطه افراد وارد اردوگاه حق می شوند در صورت خروج آنها از این اردوگاه آنها نیز خارج می شوند" . پرواضح است که افراد ملاک نیستند بلکه میزان پیروی آنها از محور حق ورهبری برحق جامعه ، میزان حقانیت آنان را تعیین می کند و نه بالعکس .
نقش نخبگان سیاسی
علم و فرهنگ و هنر و سیاست و فلسفه هرجا باشند به نحوی نامحسوس و ناپیدا بهم بستهاند. پس نخبگان هر جامعه هم اگر در یک نظام متعادل در جایگاه خود قرار گرفته باشند با یکدیگر هماهنگی و همراهی می کنند. سیاستمداران و مدیران از آنجا که مرجع سامان دهنده امور اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعهاند پیداتر و شناختشدهترند اما در همه زمانها و مخصوصاً در زمان ما اگر در جامعهای تفکر و هنر و علم نباشد کار معاش مردمش سامان نمییابد یعنی سیاستمدارانش هم موفق نمیشوند در بازی زندگی و بخصوص در دوران جهانی شدن مصرف، ظاهراً باید اقتصاد مقدم باشد بخصوص اقتصادی که هنر و زیبایی و علم و فلسفه را هم به بازار مصرف آورده و همه چیز را در آنجا در معرض خرید و فروشقرار داده است به این جهت میان زشت و زیبا و سطحی و عمیق، غیر اخلاقی و اخلاقی، اسارت و آزادی، جنگ و صلح و . . . فاصلهای نیست و شاید تفاوتی هم نباشد. حیف که یکی از کوچکترین عیبهای این وضع اینست که در معرض دگرگونی دائم است و از فردایش چیزی نمیدانیم و چه بسا که یک حادثه کوچک مثل خودسوزی یک نوجوان فقیر یا قطع چند درخت در یک پارک آرامش ظاهری آن را برهم زند. در این جهان چگونه میتوان گروهی از نخبگان را بر گروه دیگر ترجیح داد. هنرمندان و سیاستمداران و دانشمندان و صاحبنظران و تکنوکراتها و گردانندگان موسسات بزرگ مالی و اقتصادی همه مظاهر جهان خویشند و با امکانهایی که در جهان خود دارند کار میکنند وقتی راه تحقق این امکانها بسته شود دیگر کاری از عهده آنها بر نمیآید. آزادی و توانایی مردمان با درک و دریافت امکانهایی که فرا روی آنها قرار دارد تحقق مییابد در جهان مدرن چون دامنه امکانها از ابتدا وسعت داشته است این پندار و گمان پدید آمده است که هرکاری میتوان کرد و بهر راهی میتوان رفت و حتی گاهی میپندارند که آینده را با هوس و خودرأیی میتوان ساخت. البته این دعویها و داعیهها را بیشتر از زبان اهل سیاست و ایدئولوژی میشنویم بقیه گروهها داعیه و دعوی کمتری دارند اما تأثیرشان کمتر نیست و مگر نه اینکه قوام جهان جدید به علم است و دانشمندان و دانشگاهیان در ساختن این جهان مقدمند. مع هذا علم در جهان خود و در تناسب با سیاست و حقوق و اخلاق و هنر میتواند کارساز باشد سیاست هم بی مدد علم و فرهنگ و خرد تاریخی کاری از پیش نمیبرد. در دوران قوام جهان جدید روشنفکران و فیلسوفان و هنرمندان در نظم بخشیدن و پاسداری از جهان خویش سیاستمداران را دستگیری و یاری کردهاند الا اینکه در جهان توسعه نیافته چون دانش و سیاست بنیاد ندارد میان آندو پیوستگی چندان هم نمیتوان یافت. در جهان توسعه نیافته دانشمندان معمولاً به اعتبار عنوانی که دارند وارد سیاست میشوند و چه بسا که تحصیلاتشان هم تناسبی با شغل سیاسیشان نداشته باشد. جهان توسعه نیافته به نام و عنوان علم و علمی بسیار اهمیت میدهد ولی متأسفانه چنانکه باید نمیتواند از دانش دانشمندانش بهره برداری کند. به این جهت روشنفکران و دانشمندان هم از نفوذ و قدرت چندان برخوردار نیستند.[2]
ارزش هر جامعه به انسانهایی است که از جنبه مثبت دارای نکاتی قابل توجه و مافوق عموم هستند. این افراد انسانهایی عادی هستند اما نگاهشان به جهان عاری از کوته بینی و مملو از واقعیت است. از کودکی پابه پای دیگر کودکان رشد می کنند اما زمانی که سایر بچه ها درگیر بازی و لهو و لهب هستند، این دسته کوچک مشغول تامل در ندانسته هایی است که ذهن کوچکشان را به خود مشغول کرده است. همچنان که رشد می کنند در پی سوالها و نداسته هایشان می روند و راهشان از دیگران جدا می شود. در واقع تفاوت در نگاه است. این گروه با این دید می نگرند که باید برای دستیابی به موفقیت از لذتهای زودگذر پرهیز کرد و به امید لذتهای پایدار سختی را تحمل کرد. اینان نخبگان جامعه اند.
[1] .مطهری،مرتضی، سیری در نهج البلاغه
[2] . داوری اردکانی، رضا ، سیاست، تاریخ، تفکر ،به نقل از سایت های اینترنتی
¤ نویسنده: موسی مباشری