سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون روز نهروان به کشتگان خوارج گذشت فرمود : ] بدا به حال شما ، آن که شما را فریفته گرداند زیانتان رساند . [ او را گفتند اى امیر مؤمنان که آنان را فریفت ؟ فرمود : ] شیطان گمراه کننده و نفس‏هاى به بدى فرمان دهنده ، آنان را فریفته آرزوها ساخت و راه را براى نافرمانى‏شان بپرداخت ، به پیروز کردن‏شان وعده کرد و به آتششان درآورد . [نهج البلاغه]
3  پایگاه اطلاع رسانی مباشر  4

مهندسی فرهنگ (شنبه 89/5/9)

مهندسی فرهنگ: تعریف، الزامات، نحوه اجرا (بخش پایانی)


*نتیجه و برونداد مهندسی فرهنگ، نقشه‌ای کلان خواهد بود که راهبردهای اساسی و راهکارهای کاربردی برای اصلاح و ارتقای فرهنگ را ترسیم می‌نماید و مراحل و مراتب آن را تعیین می‌کند. برای دستیابی به این نتیجه، اصول و فرایند کار را باید تعیین و ترسیم کرد. شورای عالی انقلاب فرهنگی به‌عنوان مرکز و مسئول این امر خطیر باید به تدوین و تصویب این مجموعه اقدام کند.



اصول حاکم بر فرایند مهندسی فرهنگ
دستیابی به نقشه‌ای مطلوب برای اصلاح، تکمیل و ارتقای فرهنگ جامعه، نتیجه‌ای است که از مهندسی فرهنگ انتظار می‌رود. همان‌گونه که اشاره شد، این نقشه باید بتواند چیستی و چگونگی اصلاح فرهنگ را تبیین کند و نه‌تنها راهبردهای اساسی و کلان، که راهکارهای عملیاتی و وحدت‌بخش در عرصه اصلاح فرهنگ را ارائه نماید. اصول لازم‌الرعایه برای حصول این امر، پیش از آغاز تولید این نقشه، باید بررسی و مورد قبول واقع شود و در فرایند تولید کاملا رعایت گردد. به‌نظر می‌رسد اصول زیر از مهم‌ترین آن باشد:
1)جامعیت/ تخصص: در مهندسی فرهنگ باید همه لایه‌ها، اجزا و ابعاد فرهنگ در نظر گرفته شود و با نگاه واحد و جامع به مقوله فرهنگ توجه گردد. مبانی و نگرش‌های بنیادین فرهنگی، ارزش‌ها و چارچوب‌های اخلاقی، رفتارها، ساختارها و کنش‌های کلان و نیز اجزای نمادین و ابزاری فرهنگ، همه و همه باید در این فرایند مورد توجه باشند و در نقشه‌ای که محصول مهندسی فرهنگ خواهد بود، لحاظ شوند. همچنین مراجع و منابع مختلف فرهنگ‌‌ساز، مبادی ورودی فرهنگ، ریشه‌ها و سرچشمه‌های تولید یا تحول فرهنگ و نیز الگوها، روش‌ها، ابزارها و ... باید در این نقشه جایگاه خود را تعیین و تبیین نمایند. در عین حال رعایت اصل جامعیت نباید تخصص علمی درباره هر بُعد از فرهنگ را تحت‌الشعاع خود قرار دهد. هر کدام از لایه‌ها و ابعاد فرهنگ در این نقشه، باید مستند و متکی به دانش تخصصی خود مطرح شده و از اتقان و استحکام علمی برخوردار باشد.
?) آرمان‌گرایی/ واقع‌بینی/ آینده‌نگری: در مهندسی فرهنگ قطعا، پیش از هر چیز، وضعیت مطلوب فرهنگ به‌عنوان الگو و معیار باید بررسی و بر سر آن توافق حاصل شود. اما در کنار و در عین آرمان‌گرایی و توجه به وضع مطلوب، از واقع‌بینی و آینده‌نگری نباید غافل شد. واقع‌بینی نه به معنای تسلیم یا ترس از واقعیت‌های موجود، بلکه به معنی دریافتی درست، دقیق و واقعی از آنچه در عرصه فرهنگ وجود دارد، و در امر مهندسی فرهنگ مطرح است، می‌باشد. بدون در اختیار داشتن نمایی جامع، صحیح و عمیق از امکانات و سرمایه‌های فرهنگی، کاستی‌ها و چالش‌ها، نقاط قوت و ضعف، تهدیدها، محیط پیرامونی و همه عواملی که در وضع موجود فرهنگ جامعه موثرند، و نیز بدون ارزیابی واقع‌بینانه از لوازم، امکانات، نیروها، سرمایه فکری و اجتماعی و سایر عواملی که در بهبود و اصلاح وضع موجود مورد نیاز است، نمی‌توان نقشه مورد نظر را ترسیم کرد. در کنار آرمان‌گرایی و واقع‌بینی، آینده‌نگری نیز از اصول مهم در مهندسی فرهنگ است. فرهنگ به‌عنوان جوهری سیال و پویا، و نیز امر واقع، مسیری را طی می‌کند که شرایط آینده جامعه و جهان، آثاری انکارناشدنی و اغماض‌ناپذیر بر آن خواهد داشت. در فرآیند مهندسی فرهنگ، توجه به این شرایط بسیار مهم است. آینده فرهنگی جهان، آن‌گونه که در مبانی نگرش توحیدی و فرهنگ اسلام ناب ترسیم شده است، اگر مبنای نظری آینده‌نگری در مهندسی فرهنگ باشد، چشم‌اندازی روشن را پیش‌ روی ما قرار خواهد داد که در ارائه راهکارهای اساسی، مفید خواهد بود. تلفیق مناسب و رعایت هم‌زمان سه رکن آرمان‌گرایی، واقع‌بینی و آینده‌نگری از اصول اساسی مهندسی فرهنگ باید شمرده شود.
?) مشارکت/ اجماع: نقشه کلان و جامعی که برای اصلاح و ارتقای فرهنگ ارائه می‌شود، باید به گونه‌ای طراحی گردد که برای بیشتر دست‌اندرکاران فرهنگ جامعه، از اعتبار و مقبولیت برخوردار باشد. اجماع دست‌اندرکاران بر سر این نقشه، عامل اساسی و مهم توفیق آن در عرصه عمل خواهد بود. قطعا منظور از مهندسی فرهنگ، تولید یک طرح یا سند علمی و پژوهشی محض ــ اما ناکارآمد و غیرموثر ــ نیست، بلکه طرحی راهگشا و جهت‌بخش است که بتواند در سطوح و لایه‌های مختلف، چگونگی اصلاح و ارتقای فرهنگ را رقم بزند. بنابراین مسیر طراحی آن باید به‌گونه‌ای ترسیم شود که بتواند بالاترین حد توافق و اجماع را جلب نماید و در عین بنا شدن بر مبانی و اصول معتبر و مقبول ــ که مشروعیت این نقشه را تامین خواهد کرد ــ از اعتماد و توجه عاملان و مولدان هم برخوردار باشد. شرط لازم برای تحقق این اصل، جلب مشارکت و حضور همه صاحب‌نظران، فعالان، نخبگان، مدیران و کارشناسان در فرآیند مهندسی فرهنگ است. توجه به نیازها، مطالبات، شرایط و امکانات نرم‌افزاری و محتوایی فرهنگی مناطق، قشرها و اقوام گوناگون و به‌کار گرفتن همه دیدگاه‌ها، نظریات و تحلیل‌ها و زمینه‌سازی برای حضور فعال و اثربخش مراکز پژوهشی، فرهنگی، آموزشی و علمی جامعه در این فرایند، می‌تواند زمینه مشارکت حداکثری را در این عرصه فراهم سازد. طراحی سازوکارها و روش‌هایی که بتواند مجموعه جامعه را درگیر این موضوع نماید و تعامل و تعاطی فکری همه قشرها را برانگیزد، و نیز اطلاع‌رسانی گسترده و کافی در مجموعه فرایند مهندسی فرهنگ، موضوع مهمی است که باید لحاظ گردد. بدون رعایت اصل مشارکت و تحقق اجماع در طراحی نقشه نهایی اصلاح فرهنگ، نمی‌توان نتیجه موردنظر را انتظار داشت.
4) انسجام/ استناد: مهندسی فرهنگ، باید بتواند درباره چیستی و چگونگی اصلاح و ارتقای فرهنگ جامعه به ارائه راهکارهای کلان دست یابد. این راهکارها، اگر پراکنده، مقطعی و از هم‌گسیخته باشند، نمی‌توانند در عرصه عمل کارساز باشند، لذا یکپارچگی و انسجام از اصول و شرایط لازم برای این مهم می‌باشد. در عین حال رهنمودها و راهکارهای ارائه‌شده باید به مبانی نظری، یافته‌های پژوهشی و ادله مورد قبول و اطمینان‌بخش مستند باشند. مشهورات و استدلال‌های تمثیلی و خطابی، نباید در این امر مهم جایگاهی داشته باشند. از این‌رو روش‌شناسی مهندسی فرهنگ و ترسیم و تعیین قواعد و اصولی که در فرایند مهندسی فرهنگ می‌تواند و باید مبنا و چارچوب قرار گیرد اهمیت خاصی دارد. گام نخست برای رعایت اصل استناد، تنقیح منابع و روش‌های دستیابی به راهبردهای اساسی و راهکارهای کلانی است که نتیجه این فرایند خواهد بود. اصل انسجام و یکپارچگی نیز تاحدود زیادی تابع اصل استناد است، ولی توجه به آن ــ به عنوان یک اصل مستقل ــ برای پرهیز و پیشگیری از گسست و پراکندگی ضروری است.
?) مراتب متکامل / اکمال متقابل: مهندسی فرهنگ امری است دارای مراتب و مراحل و گام‌های تکامل‌یابنده. نقشه اصلاح فرهنگی نمی‌تواند طرحی مطلق و دفعی باشد، بلکه ضمن رعایت اصول پیش‌گفته و برخورداری از جامعیت، یکپارچگی و انسجام، طرحی است که مرحله به مرحله باید ارائه گردد و در طراحی هر مرحله، نتایج و بازخوردهای به‌دست‌آمده از مراحل پیشین به کار بسته می‌شود. ممکن است در نخستین مرتبه و مرحله، اجرای آزمایشی طرح توصیه شود و پس از حصول اطمینان نسبی از درستی و کارآمدی طرحی که ارائه شده است، اجرای آن تعمیم یابد. در عین حال این مراتب و مراحل، باید به‌گونه‌ای متقابل یکدیگر را تکمیل کنند و علاوه‌بر این، راهبردهای طرح در مورد لایه‌ها و اجزای مختلف فرهنگ، باید زمینه‌ساز رشد و اصلاح سایر لایه‌ها و اجزا باشد و بتواند اجرای نقشه اصلاح را در آن اجزا تسهیل و تسریع نماید. اصل اکمال متقابل همچنین اقتضا می‌کند که طراحان، رابطه اصلاح و ارتقای هر جزئی از اجزای فرهنگ را با سایر اجزا و نوع آن رابطه بررسی کنند و در ارائه راهبردهای کلان و راه‌کارهای اساسی به آن توجه نمایند. این اصل فراتر و عمیق‌تر از اصلِ انسجام، فقط ناظر به پیوند بخش‌های مختلف این نقشه نیست، بلکه تاثیرات متقابل ایجابی یا سلبی تغییرات را، که در بخش‌های مختلف رخ می‌دهد، مورد ملاحظه قرار می‌دهد. این اصل، فرایند مهندسی فرهنگ را به‌صورت فرایندی حلقوی و به‌هم‌پیوسته ترسیم می‌کند و نه فرایندی خطی. در حقیقت در هر حلقه از این فرایند، همه مراحلی که برای تدوین نقشه اصلاح فرهنگ مورد نیاز است، به‌صورت تکامل‌یابنده و اصلاح‌شونده، تکرار می‌شود و گام‌های مختلف را رقم می‌زند.

فرایند مهندسی فرهنگ
برای مهندسی فرهنگ، ترسیم فرایندی دقیق و عملیاتی ــ و حتی زمان‌مند و مرحله‌بندی‌شده ــ در چارچوب اصول پیش‌گفته، مقدمه‌ای ضروری است. هرچند مراتب طرح موردنظر، در گام‌های مختلف ترسیم می‌شود، مراحل کار در هر سطح و مرتبه، قاعدتا مشابه خواهد بود. مراحلی که به‌نظر می‌رسد باید به‌عنوان ایستگاه‌های اصلی تدوین طرح، پیش‌بینی شود، اجمالا عبارت است از:
?) انجام دادن پژوهش‌ها و تحقیقات مورد نیاز در زمینه نیازسنجی، آسیب‌شناسی، اولویت‌گذاری و ... .
2)کارشناسی و استنباط سازنده و مفید از نتایج پژوهش‌ها؛
3) تدوین و تولید راهبردها، الگوها و راهکارها، و پیشنهاد دادن تصمیمات جانشین‌‌پذیر و تبدیل‌پذیر [تصمیم‌سازی]؛
?) نظرخواهی و اعتبارسنجی تصمیمات پیشنهادشده و گزینش اجزای پذیرفتنی در نقشه موردنظر؛
?) تصمیم‌گیری و تعیین راهبردها و راهکارهای مطلوب؛
?) اجرای آزمایشی و ارزیابی نتایج؛
?) اصلاح و تعمیم اجرای طرح و بازخوردسنجی و مطالعه مجدد برای مرحله بعدی. برای اجرای هر یک از مراحل فوق، مراجع ذی‌ربط، دستگاه‌ها، مراکز و موسسات مسئول باید به تفکیک و به روشنی مشخص شوند و متناسب با لایه‌ها و عرصه‌های فرهنگ، وظایف هرکدام تعیین گردد، به‌ویژه برای مرحله تصمیم‌سازی، باید تیم فعال و مرکبی از صاحب‌نظران و طراحان فرهنگی تشکیل شود که با ایجاد سازوکارهای لازم، ضمن استفاده از دیدگاه‌ها و پیشنهادات، بخش اصلی طرح را ترسیم کنند. اجرای درست این فرایند مستلزم شکل‌گیری ساختاری متناسب و مدیریتی توانمند، متمرکز و در عین حال مشارکت‌پذیر است که زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی وظایف محوله را انجام دهد.

نکته پایانی
مهندسی فرهنگ پیش از هر چیز مستلزم تدوین و توافق بر سر "نظریه ملی فرهنگ" است. بدون تعیین مبانی و چارچوب نظری فرهنگ و توافق مراکز و مراجع مرتبط بر سر تعریف دقیق فرهنگ، نمی‌توان وارد مقوله مهندسی فرهنگ شد و آن را عملی ساخت. مهندسی فرهنگی کشور و مهندسی دستگاه‌های فرهنگی هم متاخر بر مهندسی فرهنگ است. نتیجه و برونداد مهندسی فرهنگ، نقشه‌ای کلان خواهد بود که راهبردهای اساسی و راهکارهای کاربردی برای اصلاح و ارتقای فرهنگ را ترسیم می‌نماید و مراحل و مراتب آن را تعیین می‌کند. برای دستیابی به این نتیجه، اصول و فرایند کار را باید تعیین و ترسیم کرد. شورای عالی انقلاب فرهنگی به‌عنوان مرکز و مسئول این امر خطیر باید به تدوین و تصویب این مجموعه اقدام کند. اصول لازم‌الرعایه و مراحلی که برای این فرایند بیان شد، زمینه تامل، بررسی و تصویب برنامه و طرح عملِ مورد نیاز را فراهم خواهد ساخت. اتقان و استحکام مهندسی فرهنگ، در عین تسریع در این امر مهم، قطعا مستلزم توجه جدی و ایجاد سازوکارهای عملی برای دستیابی به مقصود است.


¤ نویسنده: موسی مباشری


مهندسی فرهنگ (شنبه 89/5/9)

مهندسی فرهنگ: تعریف، الزامات، نحوه اجرا (بخش 3 از 4)


*اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسش‌ها روشن نشده باشد، تلاش‌هایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال می‌شود، تلاش‌هایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود.

مراحل تهاجم فرهنگی
با طرح این مطالب می‌توان گفت که در تهاجم فرهنگی سه مرحله تمایز به شرح زیر وجود دارد:
الف‌ـ الغای فرهنگ خودی: هدف از این مرحله قطع رابطه فرهنگی مردم با گذشته پرافتخار خویش است. این مرحله با ظرافت و دقت طراحی و اجرا می‌شود. فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادی که قبلاً تعلیم دیده‌اند با القای شبهات و وسوسه‌های شیطانی، مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بی‌اعتنا و دلسرد می‌کنند. برای مثال، ملّت ایران در گذشته مفاخری در دانش‌ طب داشت که از آن جمله می‌توان به ابوعلی‌سینا اشاره کرد. آثار ارزشمند وی چون "قانون" ده‌ها بار در اروپا تجدید چاپ، و سال‌ها در مراکز علمی آن‌ها تدریس شده است. اما مهاجمان فرهنگی در اذهان مردم طب قدیم را با خرافه هم‌ارز کرده بودند. دشمن برای رسیدن به اهدافش در این مرحله اقداماتی از قبیل دین‌زدایی، تغییر خط و زبان و تحقیر فرهنگی را مورد توجه قرار داده است.
ب‌ـ القای فرهنگ بیگانه: در اجتماعی که ارزش‌های فرهنگی آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگیرند، باورها و ارزش‌های دینی سست گردند، ویژگی‌های استقلال فرهنگی مانند دین، زبان، خط و ... از بین بروند یا تحقیر شوند، و روحانیت و رهبران دینی منزوی گردند، زمینه برای پذیرش ارزش‌ها و الگوهای دیگران آماده می‌شود. در چنین جامعه‌ای به راحتی می‌توان فرهنگ بیگانه را ترویج کرد. نگاهی به بعضی از کشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی نشان می‌دهد که چگونه ارزش‌های غربی، به سهولت جانشین ارزش‌های اصیل اسلامی می‌شود.
ج‌ـ تثبیت فرهنگ بیگانه: به کار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها و تأسیسات مختلف بین‌المللی و ملّی و در رأس آن‌ها ایجاد دولت‌های وابسته، از کارهایی است که در این مرحله انجام می‌شود. بنابراین ایجاد مؤسسات فرهنگی بین‌المللی مانند سپاه صلح، باشگاه‌های لاینز و روتاری را باید با دید سیاست تثبیت فرهنگی ارزیابی کرد. در سطح ملّی نیز روی کار آوردن دولت‌های وابسته و اقدام‌هایی نظیر تأسیس مدارس به سبک غربی، رواج بی‌حجابی و آداب و رسوم غربی و اقدام‌هایی مشابه تحت عناوینی چون اصلاحات، مدرنیسم، نوسازی و ... با حمایت و قدرت دولت وابسته، از این‌ گونه هستند؛ شیوه‌ای که در ایران در زمان حکومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقیقاً در پیش گرفته شد. استعمار می‌خواهد فرهنگ را، که عامل مقاومت در برابر سلطه بیگانه است، از حالت پویا به حالت ایستا درآورد. در این‌ صورت برای مقاومت و مبارزه در برابر این سلطه، ملت‌های زیر سلطه، متوجه ریشه خویش می‌گردند؛ یعنی از همان جایی شروع می‌کنند که استعمار آن را ویران کرده و این مبارزه‌ای است که از فرهنگ جامعه آغاز می‌شود.

مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی، در حقیقت تلاش در جهت تقویت اجزای اصلی فرهنگ اسلامی و ملّی کشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگی‌های فرهنگی جامعه ماست و دستیابی به نتیجه در‌خور این تلاش‌ها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی می‌باشد. گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی می‌شود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به‌منظور ارتقای فرهنگ اسلامی ــ ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحران‌های فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخص‌های فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور می‌باشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است. مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. با توجه به اینکه مهندسی فرهنگی، با انسان‌ها و پیچیدگی‌های انسانی و جوامع سروکار دارد، باید با روش آکادمیک با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ کلان، خرده‌فرهنگ‌ها، مقتضیات داخلی و بین‌المللی مواجه گردد.
این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینه مهندسی فرهنگی می‌باشد. این مراحل عبارت‌اند از: شناخت عمیق مبانی، توانایی‌ها و پتانسیل‌ها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاه‌های فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاه‌ها و افزایش بودجه آن‌ها. در این طرح توجه به چند نکته ضروری است:
1ــ در صحنه مهندسی فرهنگی با چند سطح روبه‌رو هستیم که در بالاترین سطح، آرمان‌ها و اهداف قرار دارند که کاملاً براساس بینش و انسان‌شناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شده‌اند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار می‌گیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمان‌ها و اهداف ترسیم می‌شود. آن‌ها مطلوب‌های ما هستند که طراحان مهندسی فرهنگی کوشش می‌نمایند با روش‌های گوناگون و با تنظیم سیاست‌های مناسب به آن‌ها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاست‌های کلّی فرهنگی جای می‌گیرند که ناظر به آن آرمان‌ها و اهداف هستند و دستیابی به آن‌ها زمانی ممکن می‌گردد که هم در سیاست‌های کلّی سایر حوزه‌های جامعه و هم در سطوح پایین‌تر، قوانین، آیین‌نامه‌ها، بخشنامه‌ها در قالب برنامه‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعه این طرح که از بالاترین سطح تا پایین‌ترین سطح را شامل می‌شود نقشه مهندسی فرهنگی کشور را فراهم می‌سازد.
2ــ دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی به‌عنوان پیش‌زمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگی‌ها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملّی و همچنین جهت‌گیری‌های فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آن‌ها بر فرهنگ ملّی است. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهت‌گیری‌های فرهنگی در سطوح ملّی و بین‌المللی در حداقل سه دهه آینده و لحاظ نمودن آن‌ها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
3ــ درک درست از میزان جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آن‌ها در بخش‌های مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراکز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن کشور و مواردی از این قبیل، در دستیابی به اهداف ترسیم‌شده کمک شایانی می‌نماید.
4ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابه مغز متفکر و مرکز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یک ساختار مناسب و شاخص‌های دقیق، ضمن فراهم کردن زمینه اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی هم‌زمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد.

ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
در پاسخ به این سؤال اساسی که چرا جامعه ما نیازمند "مهندسی فرهنگ" و "مهندسی فرهنگی" است، باید خاطرنشان ساخت که فرهنگ، نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیش‌فرض‌های اصلی اعتقادی انسان‌ها به نظام هستی و جایگاه انسان در آن، که از درون آن، ارزش‌ها و هنجارهای زندگی استخراج می‌گردد و این نظام رفتارهای انسان‌ها را در برابر خالق، دیگر انسان‌ها، خود و طبیعت، شکل می‌دهد و بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد. وقتی در قالب نظام (سیستم) داده و ستاده، سه رکن اعتقادات، ارزش‌ها و رفتارهای انسان مطالعه می‌گردد، متوجه می‌شویم، که هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسان‌ها تغییر می‌کند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج و به آرامی نوع باورهای انسان‌ها تغییر می‌یابد. با درک و پذیرش این مقدمه، متوجه می‌شویم که تغییرات فرهنگی در یک جامعه، حاصل تغییرات فکری، ذهنی و رفتاری همه انسان‌ها در یک جامعه و مبادلات فرهنگی، فکری و علمی، فناوریکی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامه حیات هدفمند یک جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همه اعضای یک جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند. به‌علاوه داده‌ها و ستاده‌ای که بین سه وجه کلّی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان می‌دهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به‌تدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر می‌گذارد. وقتی با درکی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصه اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه می‌شویم که باورها و ارزش‌هایی که تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شده‌اند و همچنان تولیدکننده امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات از پیش‌طراحی‌شده سازمان‌های متعلق به استکبار جهانی مورد هدف قرار گرفته‌اند (که رهبر معظم انقلاب از آن به‌عنوان تهاجم فرهنگی یاد ‌کرده است) و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابسته تولیدشده در غرب، به‌ویژه در حوزه علوم انسانی، ضعیف می‌شوند و از رهگذر توسعه نظام سرمایه‌داری لجام‌گسیخته حاکم بر جهان، در قالب توانمندی‌ها و سازمان‌دهی‌های جهانی تهدید و تخریب می‌گردند. ازاین‌رو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیت‌های متناسب طراحی و اجرا شود.

انتظارات ما از مهندسی فرهنگ
اصلاح فرهنگ و تلاش برای ارتقا و تکامل فرهنگی جامعه، امری ممکن و مطلوب است که بایستگی آن نیز بدیهی است. با هر تعریفی از فرهنگ که ناظر به وضع موجود باشد، می‌توان از "اصلاح فرهنگ" سخن گفت. اما در عرصه عمل، پرسش‌های فراوانی مطرح است که بدون پاسخ به آن، اصلاحِ اساسی، پایدار و بهینه، تحقق نخواهد یافت.
اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسش‌ها روشن نشده باشد، تلاش‌هایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال می‌شود، تلاش‌هایی متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض خواهد بود. هرکسی و هر دستگاهی برای خود تعریفی از اصلاح فرهنگ خواهد داشت و اقدامی را متناسب با درک و برداشت خود انجام خواهد داد که گاه ضایعات و خسارت‌های جبران‌ناپذیری در پی خواهد داشت. ضرورت مهندسی فرهنگ به‌منظور اصلاح فرهنگی جامعه امری بدیهی است؛ چرا که بدون نقشه و طرح دقیق برای اصلاح، نمی‌توان به نتایج مثبت و قابل قبولی امیدوار بود. مهندسی فرهنگ، نقشه‌ای را تولید می‌نماید که این مسیر را ترسیم می‌کند و به این سه پرسش اساسی پاسخ می‌دهد. البته هر نظریه فرهنگی پاسخ‌های متفاوتی به این پرسش‌ها خواهد داد؛ بنابراین تعیین "نظریه فرهنگ" و توافق بر سر آن اهمیت زیادی دارد. انتظاری که از "مهندسی فرهنگ" می‌توان داشت، از سویی به وضعیت کنونی منابع تولید فرهنگ و مراجع و ابزارهای تاثیرگذار فرهنگی وابسته است و از سویی دیگر به اصولی که در نظریه فرهنگ مطرح می‌شود. نکته مهمی که باید بدان توجه کرد، پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های مساله است که دستیابی سریع به نقشه‌ای دقیق، کمّی و کاملا پاسخگو را با تردید روبه‌رو می‌سازد. حیطه تاثیرگذاری مهندسی فرهنگ بر مسیر فرهنگی جامعه و اصلاح آن، بسته به چند عامل مهم است. نخستین عامل، میزان کنترل ابزارها، نهادها، مراکز و شخصیت‌های مولد فرهنگ است. طبعا نقشه فرهنگی حاصل از مهندسی فرهنگ را تا هنگامی که همه ــ یا دست کم اکثر ــ عوامل مولد فرهنگ نپذیرند و بدان ملتزم نباشند، نمی‌توان نتایج مثبتی از آن انتظار داشت. عامل دیگر، فرهنگ‌پذیران هستند؛ آیا فرهنگ‌پذیران آنچه را عوامل فرهنگ‌ساز ارائه می‌دهند، بدون هیچ واسطه یا کاتالیزور درونی و بیرونی می‌پذیرند یا نه؟ در حقیقت مراحل پیچیده‌ای که در قبول و پذیرش فرهنگ وجود دارد، مانع از آن است که بتوان تاثیرپذیری فرهنگ‌پذیران را به سادگی پذیرفت. سومین عامل این است که صیرورت (تکامل) فرهنگی جامعه، فقط از عوامل بیرونی نشات نمی‌پذیرد و آنچه در درون تک تک افراد جامعه می‌گذرد و برآیند خود را در نگرش‌ها و رفتارهای فرهنگی بروز و ظهور می‌بخشد، عامل بسیار مهمی در این صیرورت است. در فعل و انفعالات فرهنگی جوامع، این مساله بسیار مشاهده می‌شود که نقشه فرهنگ، مسیری را دنبال می‌کند که نمی‌تواند با برون‌دادهای درونی افراد جامعه همسو و هماهنگ باشد و تاکید و اصرار بر تحقق آن، گاه مصداق سرکه‌انگبینی است که بر صفرا می‌افزاید! شاید همین چالش‌ها، دشواری‌ها و پیچیدگی‌هاست که عده‌ای را به این نظریه سوق می‌دهد که اساسا مهندسی فرهنگ، امری محال و نامطلوب است. اما به نظر می‌رسد به‌‌رغم همه این پیچیدگی‌ها، نمی‌توان از ضرورت و امکان مهندسی فرهنگ صرف‌نظر کرد و از اصلاح فرهنگی یا پیش‌نیاز ضروری آن ــ که مهندسی فرهنگ است ــ منصرف شد. توجه به این پیچیدگی‌ها باید موجب شود که اولا میزان انتظار از مهندسی فرهنگ را واقع‌بینانه تعیین کرد و ثانیا در مبانی نظری فرهنگ و آنچه به‌عنوان "نظریه‌ ملی فرهنگ" باید بدان رسید، این چالش‌ها را به‌عنوان ملاحظات مهم درنظر گرفت. دست نیافتن به اثرگذاری صددرصدِ مهندسی فرهنگ، هرگز نباید ما را از تاثیر نسبی آن، که در جهت‌دهی به تحول فرهنگی جامعه بسیار مهم است، غافل یا نسبت به آن ناامید سازد.

¤ نویسنده: موسی مباشری


مهندسی فرهنگ (شنبه 89/5/9)

مهندسی فرهنگ: تعریف، الزامات، نحوه اجرا (بخش ? از ?)


*شناخت فرهنگ را می‌توان به اکتشاف اقیانوس تشبیه کرد. در سطح این اقیانوس هنگامی که سوار این امواج می‌شویم می‌توانیم مصنوعات، آیین‌ها و رفتار‌ها را مشاهده کنیم و این‌ها نشان‌دهندة آن چیز‌هایی است که در اعماق این اقیانوس قرار دارد. اما برای مطمئن شدن باید زیر آب را نگاه کرد؛



- الزامات مهندسی فرهنگ
یکی از پیش‌نیاز‌های مهندسی فرهنگ، شناخت فرهنگ است. شناخت فرهنگ را می‌توان به اکتشاف اقیانوس تشبیه کرد. در سطح این اقیانوس هنگامی که سوار این امواج می‌شویم می‌توانیم مصنوعات، آیین‌ها و رفتار‌ها را مشاهده کنیم و این‌ها نشان‌دهندة آن چیز‌هایی است که در اعماق این اقیانوس قرار دارد. اما برای مطمئن شدن باید زیر آب را نگاه کرد؛ یعنی برای یافتن دلایل آن‌ها (‌مصنوعات، آیین‌ها و رفتار‌ها) باید پرس و جو کرد. ارزش‌ها و باور‌ها، دلایل بروز رفتار‌های خاص هستند. اما اگر کمی پایین‌تر برویم و عمیق‌تر بنگریم، فرضیات زمینه‌سازی را می‌بینیم که دستیابی به آن‌ها کار ساده‌ای نیست و باید از طریق تفسیر، آن‌ها را استنتاج کرد. سطوحی را که فرهنگ می‌تواند از رهگذر آن‌ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد به‌شرح زیر می‌توان نشان داد: در سطح بیرونی، مصنوعات یا دست‌ ساخته‌ها قرار دارد که شامل تمامی پدیده‌هایی می‌شود که دیده یا شنیده و احساس می‌شوند. مهم‌ترین نکته در خصوص این سطح فرهنگ، این است که مشاهدة آن آسان و کشف رمز آن بسیار مشکل است. ارزش‌های حمایت شده، هنجار‌ها و مقرراتی هستند که اصول عملی روزمره را فراهم و اعضای گروه، رفتارشان را از آن طریق هدایت می‌کنند. مفروضات اساسی، عمیق‌ترین سطح فرهنگ را تشکیل می‌دهند؛ زیرا به این مفروضات با دیده احترام نگریسته می‌شود و به منزلة امری معامله نشدنی با آن رفتار می‌شود. ارزش‌ها می‌توانند مورد بحث و گفتگو قرار گیرند و مردم می‌توانند در مورد آن‌ها به توافق برسند یا نرسند؛ اما مفروضات اساسی آن‌قدر مورد توجه و احترام هستند که اگر کسی به آن‌ها اعتقاد نداشته باشد خود به خود طرد می‌شود. از این‌رو، تغییر آن‌ها بی‌اندازه مشکل است. وقتی از برنامه‌‌ریزی در مورد هر موضوعی سخن گفته می‌شود منظور ایجاد تغییری آگاهانه درجریان تحول‌آن موضوع، مطابق خواست و الگوی ذهنی خود برنامه‌ریز است. برنامه‌ریزی به این معنا، زیر‌مجموعه فعالیت‌های مهندسی (طراحی مجدد، نوسازی یا بهسازی) به‌حساب می‌آید. دیدگاه‌های متفاوتی پیرامون برنامه‌ریزی فرهنگی وجود دارد. طبق دیدگاه اول، فرهنگ به‌دلیل ماهیت و معنویتش برنامه‌پذیر نیست. این دیدگاه، فرهنگ را امری درونی، معنوی و اخلاقی می‌پندارد. لذا عملاً فرهنگ را غیر قابل برنامه‌ریزی توصیف می‌کند. در مقابل، دیدگاه دوم معتقد است استفاده از ابزار‌های فرهنگی،‌ فعالیت‌های فرهنگی را شکل داده و هر یک از این فعالیت‌ها به‌نحوی فرهنگ جامعه را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. لذا برای استفاده بهینه از ابزار‌ها و منابع فرهنگی و ساماندهی مسیر فعالیت‌ها، سیاستگذاری ‌و برنامه‌ریزی فرهنگی غیر قابل انکار است. به بیان دیگر، دو رویکرد به ایجاد تغییر آگاهانه در فرهنگ وجود دارد. طبق رویکرد اول، فرهنگ از ساختار ویژه‌ای برخوردار است. لذا دگرگونی‌ها و تغییرات آن تابع ساز و کارهای درونی و تاریخی است و به هیچ وجه نمی‌توان از بیرون، مطابق طرح و برنامه‌ای خاص، تغییرات پیش‌بینی نشده‌ای را در آن پدید آورد (یعنی مهندسی فرهنگ امکان‌پذیر نیست). در رویکرد دوم، فرهنگ همانند سایر پدیده‌های اجتماعی تلقی می‌شود. لذا برنامه‌ریزی دراین زمینه میسّر و ضروری است. بنابراین، تجزیه و تحلیل آن و خلق مبتکرانة شرایط و فرصت‌های جدید و نیز استفاده از روش‌های کمّی؛ یعنی مهندسی فرهنگ، امکان‌پذیر و لازم است . می‌توان گفت پاسخ به این پرسش (قابلیت برنامه‌ریزی آگاهانه و مهندسی فرهنگ) کاملاً به برداشت ما از معنی و مفهوم فرهنگ بستگی دارد. اگر فرهنگ را شبکه‌ای از معانی و نمادهای موجود در میان جمعی از انسان‌ها بدانیم که به مرور ایام و با عبور از مجرای تحولات تاریخی شکل گرفته است، آن‌گاه این پدیدار انسانی، غیرقابل برنامه‌ریزی و تغییر آگاهانه خواهد بود. با این معنا، فرهنگ را مصداق بسیاری از اصطلاحات رایج در حوز‌ه اقتصاد و مدیریت، همچون برنامه‌ریزی و هدفگذاری، یا در شکل افراطی مهندسی اجتماعی نمی‌توان دانست. بر اساس گرایش دیگر که در حوزه مطالعات فرهنگ‌شناسی و علوم اجتماعی به چشم می‌خورد، فرهنگ، دست ساختة برخی گروه‌ها یا طبقات اجتماعی است. از این رو، همانند اقتصاد و صنعت قابل برنامه‌ریزی و تغییر شکل هدفمند است. در نتیجه، یکی از الزامات مهندسی فرهنگ، انتخاب تعریفی از فرهنگ است که امکان ایجاد تغییر آگاهانه درآن وجود داشته باشد.
نکتة مهم دیگر، انتخاب نوع رویکرد به برنامه‌ریزی تغییر آگاهانه است. در یک تقسیم‌بندی می‌توان چهار رویکرد به برنامه‌ریزی را مشخص کرد:
الف) برنامه‌ریزی خردگرا: این دیدگاه اساساً متکی بر الگوهای ریاضی و نظر کارشناسی است؛
ب) برنامه‌ریزی تعاملی: در دیدگاه تعاملی از طریق ایجاد ارتباط سازنده سعی می‌شود تفاهم جمعی برقرار شود؛
ج) برنامه‌ریزی هماهنگ‌ساز: در این دیدگاه، هماهنگی میان سازمان‌ها مطرح است که از راه طراحی چارچوب‌های تشکیلات و شیوه‌های اجرایی امکان‌پذیر است؛
د) برنامه‌ریزی چارچوب‌ساز: اساس کار در این دیدگاه، رسیدن به یک یا چند ا
???ر سیاست برای هر وضعیت مشکل‌دار است. مراد از ا???ر سیاست، گفتمان مسلط در یک حوزة معین اجتماعی است. نظریه برنامه‌ریزی از دیدگاه سنّتی یا خردگرا که به طور عمده مبتنی بر نظر کارشناس متخصص و روش‌های علمی تصمیم‌گیری است، به دیدگاه‌های جدیدی نظیر دیدگاه تعاملی یا دیدگاه هماهنگ‌ساز یا دیدگاه چارچوب‌ساز تغییر یافته است. لذا در برنامه‌ریزی برای ایجاد تغییرات آگاهانه در فرهنگ، پیروی از دیدگاه‌های جدید برنامه‌ریزی به‌خصوص دیدگاه چارچوب‌ساز لازم است. علامه محمدتقی جعفری ضمن تشریح فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو چنین بیان می‌دارد: مقصود از اینکه بشر در هر مورد که با نظام پیشرو حرکت و توفیق تکامل را به دست آورده است آن نیست که بشر می‌تواند با تجزبه و تنظیم تعدادی از قضایای کلیدی به‌عنوان قوانین، حرکت و تحوّل تکاملی داشته باشد، بلکه منظور این است که انسان‌ها در هر زمان و مقطعی از تاریخ، در هر موضوعی که با آگاهی و اطلاع از جوانب گوناگون آن موضوع، واقعیاتی را به دست آورده و آن‌ها را به‌صورت قانونی درآورده و از آن‌ها تبعیت کرده است، حرکت و تحوّلش تکاملی بوده است. برنامه‌ریزی فرهنگی، مقتضیات خاصی دارد و نمی‌تواند براساس الگو‌های کلاسیک برنامه‌ریزی منطبق باشد. برنامه‌ریزی فرهنگی یک برنامه‌ریزی نسبی است. فرهنگ چیزی نیست که بتوان آن را کاملاً در قالب‌های کمّی تعریف، توصیف و برنامه‌ریزی کرد. برای برنامه‌ریزی فرهنگی، مدل ریاضی ویژه‌ای وجود ندارد و هرگونه مدل‌سازی و شبیه‌سازی در این خصوص با مشکل مواجه خواهد شد.
آخرین نکته در مهندسی فرهنگ، توجه به پیچیدگی و عدم اطلاع دقیق از ماهیت فرایندهای پردازش سیستم فرهنگ است. هر گاه امکان آگاهی دقیق از ماهیت عملیاتی که بر روی داده‌ها انجام می‌گیرد میسّر نباشد، در مورد فرایند تبدیل، از اصطلاح جعبه سیاه استفاده می‌شود. در این‌صورت با مطالعه تغییرات در درونداد، باید به‌بررسی برونداد پرداخت و رابطه بین این دو را مشخص کرد. در مطالعه سیستم، می‌توان اثر تغییر یک عامل را با ثابت نگه‌داشتن سایر عوامل، مطالعه، بررسی و اندازه‌گیری کرد و بدین طریق نسبت به مشخصات سیستم، دیدگاه‌های جدیدی کسب کرد. انجام چنین کاری با سیستم‌های واقعی به‌ندرت ممکن می‌شود و اگر سیستم، سیستم پیچیده‌ای باشد، برای شناخت، درک و تجزیه و تحلیل رفتار اجزای سیستم بایست از پویایی‌های سیستم بهره برد. پویایی‌های سیستم، روش درک انواع مشخصی از مسائل پیچیده سیستم است. این رشته که قبلاً به پویایی‌های صنعت موسوم بود، هم‌اکنون در زمینه‌های مختلف مانند مدیریت پروژه‌ها، برنامه‌ریزی شهری، رشد جمعیت انسانی، درک آثار رشد نمایی و حالات آن در جهان متناهی، کاهش منابع طبیعی و حتی آزمون نظریه‌های پزشکی کاربرد دارد. مسائل موجود در این سیستم‌ها از دو ویژگی برخوردارند:
1. پویایی؛ 2. ساختار بازخوردی.
براساس ویژگی پویایی، ابعاد کمّی و کیفی سیستم در طول زمان دستخوش تغییر می‌شود و براساس ساختار بازخوردی، سیستم در فرایند تحول خود در هر مرحله، به مرحله قبل و بعد خود اطلاعاتی را ارائه می‌دهد. فرهنگ به مثابة یک سیستم، ویژگی سیستم‌های پویا را داراست؛ زیرا علاوه بر پیچیده بودن، همان گونه که در بحث تغییرپذیری فرهنگ ذکر شد، مدام در طول زمان دستخوش تغییر است و بسته به عوامل مختلف، نرخ تغییر هم می‌تواند متفاوت باشد و در هر مرحله از تحول خود، اطلاعاتی به مرحله قبل و بعد خود ارائه می‌دهد. پویایی‌های سیستم به‌عنوان یک علم چند وجهی و میان رشته‌ای، برای تدوین برنامه‌های راهبردی و کلان، ظرفیت و توان بالایی دارد و می‌تواند با تنوع مؤلفه‌ها و متغیرها، به تبیین و پیش‌بینی رفتار پدیده‌ها بپردازد.

مهندسی فرهنگی؛ راهکار مقابله با تهاجم فرهنگی
در کنار عوامل متعدد و متنوع سخت‌افزاری، عوامل غیرمادی و به اصطلاح "نرم"، همواره تأثیری تعیین‌کننده در نتیجه رقابت‌ها و چالش‌ها دارند. تشخیص صحیح زمان، مکان و نحوه مواجهه امری است که در گرو اعتماد ناشی از تسلط بر قوای موجود و در دسترس می‌باشد. "اعتماد" را می‌توان خروجی نظامی مستقر و تثبیت‌شده دانست که امکان بقای توأم با پویایی را برای سیستم فراهم می‌سازد. تهاجم فرهنگی به مثابه یک چالش فقط زمانی می‌تواند برای نظام جمهوری اسلامی مثمرثمر واقع گردد که حضور فرهنگی خود را مبتنی بر مباحثی چون مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی شفاف و مستند ساخته باشد. در ادامه، مهندسی فرهنگی را به مثابه راهکار مقابله با تهاجم فرهنگی بررسی کرده و نتایج حاصله را بیان خواهیم کرد.
یافتن روشی برای استمرار شیوه گذشته استعمارگران در استثمار کشورهای مستعمره، دغدغه‌ای بود که مدام در اندیشه سلطه‌گران پرورانده می‌شد. در همین چارچوب بود که تهاجم اروپاییان از حالت نظامی تغییر کرد و رنگ و بوی فرهنگی یافت. استعمارگران برای حفظ موقعیت خود و استمرار استثمار و بهره‌کشی از جوامع زیر سلطه، پس از سلطه نظامی با اقدام‌های حساب‌شده، تخریب فرهنگ جوامع زیر سلطه را آغاز نمودند و نظریه‌هایی تدوین ‌کردند که در حقیقت چیزی جز نظریه ناهنجار نژادپرستی نبود. به‌عنوان مثال می‌توان به سیاست جذب تدریجی اهالی بومی اشاره کرد که تلاش کم‌وبیش خشونت‌آمیزی برای انکار فرهنگ زیر سلطه بود، و همچنین نظریه "آپارتاید" که براساس تسلط اقتصادی و سیاسی یک اقلیت نژادپرست بر مردم آفریقای جنوبی تدوین، و به‌کار گرفته شد و مستلزم انواع جنایت‌های تجاوزکارانه بر ضد انسانیت بود. شکل عملی آپارتاید عبارت بود از استثمار طاقت‌فرسای نیروی کار سیاهان، که با فجیع‌ترین طرزی که بشریت تاکنون به خود ندیده بود در اردوگاه‌های متمرکز به بند کشیده، و سرکوب می‌شدند. این نمونه‌های عملی، معیاری است که با آن می‌توان درام تسلط امپریالیستی بیگانه و مواجهه آن با واقعیت فرهنگی مردم تحت سلطه را سنجید. همچنین این نمونه‌ها انعکاس پیوند دوجانبه وضعیت فرهنگی با وضعیت سیاسی و اقتصادی را در رفتار جوامع انسانی نشان می‌دهد. تجربه سلطه استعماری نشان می‌دهد که استعمارگر برای تداوم بهره‌کشی، نه تنها نظامی برای سرکوب زندگی فرهنگی مردم مستعمره به‌وجود می‌آورد، بلکه بیگانگی فرهنگی بخشی از جامعه را نیز سبب می‌شود و آن را گسترش می‌دهد. وی این عمل را یا توسط به‌اصطلاح جذب مردم بومی، یا با ایجاد شکاف اجتماعی بین نخبگان بومی و مردم جامعه انجام می‌دهد.
بدین‌ترتیب فرهنگ استعماری کوشیده است در زمینه‌های تمدن، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی، تسلط سیاسی و اقتصادی جوامع استعماری را توجیه کند، مثلاً آرای مربوط به تبعیض نژادی برای توجیه و مشروع جلوه دادن بهره‌کشی قوی از ضعیف به‌وجود آمده و بدین‌گونه فرهنگ استعماری کوشیده است این ستم را نوعی برتری طبیعی جلوه دهد. اصرار اغراق‌آمیز گروهی از اقتصاددانان، جامعه‌شناسان و تاریخ‌نویسان استعماری درباب تأثیر آب و هوا و اوضاع اقلیمی در رشد اقتصاد و تمدن، از همین جا نشأت می‌گیرد. تمام نویسندگانی که درباره استعمار قلم می‌زنند، آشکارا یا به طور ضمنی به آموزش و پرورش نیز توجه می‌کنند." البرممی" نشان می‌دهد که چگونه وجوه تشابه و اختلاف میان نظام‌های آموزشی کشور قطب و مستعمره هر دو علیه استعمارزده کار می‌کنند. مواد درسی و زبان تدریس در مدارس مستعمرات به‌طرز حیرت‌انگیزی نظیر مدارس کشور قطب، به‌ویژه مدارس مخصوص فقراست. در مدارس ابتدایی توجه خاصی به زبان، ارزش‌ها و هنجارهای اروپایی (مسیحیت) و تحقیر همه آنچه ساده‌بینانه است می‌شود.
تاریخی که به استعمارزده می‌آموزند تاریخ کشور خود او نیست. گویی همه چیز خارج از موطن او روی داده است. کتاب‌ها از جهانی با او سخن می‌گویند که ذره‌ای یادآور دنیای خودش نیست. معلمش راه و رسم پدرش را دنبال نمی‌کند؛ او دیگر جانشین شکوهمند و رهایی‌بخش پدرش نیست. مدارس مستعمرات در عین حال فقط برای عده معدودی ساخته شده است. با سواد کردن به معنای اروپایی آن به‌طور کلی افزایشی نیافته است و شیوه‌های پیشین آموزش و پرورش نیز به لحاظ پیوند نزدیک خود با فرهنگ استعمارزده تحقیر می‌شوند. آفریقایی‌ها خیلی زود متوجه شدند قدرت از آن کیست و در وضعیت استعماری فقط آموزش نظری اروپا را خواستار شدند. اگرچه این نوع آموزش ارتباط چندانی با واقعیت زندگی آن‌ها نداشت، این تنها راه رهایی از فقر و فقدان فرهنگی بود که وضعیت استعماری بر او تکلیف می‌کرد. ولی رفتن به مدارس نظری اروپایی نوعی دوگانگی مداوم در استعمارزده به‌وجود می‌آورد. "البرممی" استدلال می‌کند که دو زبانی بودن موجب بروز یک جامعه فرهنگی استعمارزده می‌شود که هیچ‌گاه به‌کلی ریشه‌کن نمی‌شود. دو زبان داشتن صرفاً به‌ منزله در اختیار داشتن دو وسیله نیست، بلکه درواقع به معنای مشارکت در دو قلمرو روانی و فرهنگی است. در اینجا، دو جهانی که با دو زبان مجسم و مفهوم می‌شوند در ستیزند؛ این دو زبان، زبان استعمارگر و زبان استعمارزده‌ می‌باشد. بالا بودن درصد ملت‌هایی که ترجیح می‌دهند پس از استقلال رسمی همچنان روابط نزدیکی با کشور استعماری سابق خود داشته باشند گواه موفقیت آموزش استعماری در "همانندسازی" تحصیل‌کردگان مستعمره در نظام فرهنگی و اقتصادی جهانی کشور استعمارگر است. موقعیت استعماری، فرهنگ ملی را تقریباً در کلّیت خود متوقف می‌کند. در چارچوب سلطه استعماری، فرهنگ ملی و ابداعات و دگرگونی‌های فرهنگی نه وجود دارد و نه می‌تواند وجود داشته باشد. در زیر سلطه استعماری، فرهنگ ملی، فرهنگی مطرود است و ویران کردنش طبق نظام و نظم به‌وسیله استعمار دنبال می‌شود. در پایان یکی دو قرن استثمار، دورنمایی از فرهنگ ملی به‌وجود می‌آید که خشک و بی‌فروغ است و در آن از خلاقیت و جوشش خبری نیست. هر فرهنگی برای این‌که شکفته شود به چارچوب و ساختمانی نیاز دارد، اما به‌طور مسلم ویژگی‌هایی که زندگی فرهنگی استعمارزده را می‌سازند، در رژیم استعماری از بین می‌روند یا فاسد می‌گردند. دیگر اینکه این فرهنگ، که در قدیم زنده و به روی آینده باز بود، حال بسته می‌شود و محبوس و در غل و زنجیر اختناق و مقررات استعماری می‌خشکد. چنین فرهنگی که هم هست و هم مومیایی شده است، علیه اجزای خود به کار می‌افتد. مومیایی شدن فرهنگ، تفکر فردی را هم مومیایی می‌کند. از طرف دیگر اروپاییان برای نادیده گرفتن و بی‌اعتبار کردن فرهنگ‌های زیر سلطه، استعمارزدگان را بدون فرهنگ و تمدن معرفی می‌نمایند.
موس، جامعه‌شناس فرانسوی، تمدن را این‌طور تعریف می‌کند: "مجموعه پدیده‌هایی به قدر کافی متعدد و به قدر کافی مهم که در تعداد قابل ملاحظه‌ای از سرزمین‌ها بسط یافته باشد." می‌توان از این مطلب چنین نتیجه گرفت که فرهنگ، تمدنی است خاص یک جامعه یا یک ملت که هیچ‌ جامعه و ملت دیگری در آن شرکت ندارد و مُهر ملت یا جامعه‌ای خاص به‌نحوی پاک‌نشدنی به روی این فرهنگ خورده است. به‌عبارت دیگر فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یک جامعه، و بدین‌ترتیب هر فرهنگی اختصاصی است چون محصول اراده‌ای ویژه و واحد است. در نتیجه هیچ ملّت و هیچ جامعه‌ای بدون فرهنگ و تمدن یافت نمی‌شود و این ادعای استعمارگران که کشورهای تحت سلطه خود را بدون فرهنگ و تمدن معرفی می‌نمایند، به‌منظور تداوم سلطه می‌باشد. بنابراین فرهنگ‌ها در جهان گوناگون‌اند و هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست. پس باید میان فرهنگ‌ها گفت و شنودی سالم و سازنده برقرار گردد تا هر فرهنگی در تماس با فرهنگ دیگر پیراسته و آراسته شود. امام‌خمینی(ره) در این باره می‌فرماید: "استقلال فرهنگ، استقلال جامعه؛ بی‌شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوک و میان‌تهی است. اگر فرهنگ جامعه‌ای وابسته به فرهنگ مخالف باشد و از آن مرتزق گردد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می‌کند و سرانجام در آن مستهلک می‌شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می‌دهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می‌گیرد و ساده‌اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آن‌ها امکان‌پذیر است. بی‌جهت و از روی اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است."


¤ نویسنده: موسی مباشری


مهندسی فرهنگ (شنبه 89/5/9)

مهندسی فرهنگ: تعریف، الزامات، نحوه اجرا (بخش ? از ?)


*با نگاه به فرهنگ به‌عنوان یک سیستم، مدیریت سیستم فرهنگی به‌معنی تدبیر و اداره امور فرهنگ خواهد بود؛ یعنی مدیریت ورودی‌ها، پردازش، خروجی‌ها و بازخورد سیستم فرهنگ؛ در‌ حالی‌که مهندسی فرهنگی بر استفاده از روش‌های نو و ترکیبی برای طراحی مجدد، نوسازی و بهسازی بسترهای فرهنگی تاکید دارد.


مقدمه
هر فرهنگی دارای الگویی مشترک برای اندیشیدن است این الگو همچون عاملی است که تمامی فرهنگ را استوار نگه می‌دارد و به آن کلیت و یکپارچگی می بخشد . مشخصه اندیشیدن، در هر فرهنگ از برداشتی که در آن فرهنگ از واقعیت می شود و از جهان بینی که آن فرهنگ دارد ریشه می گیرد . تغییر در جهان بینی نه تنها تغییرات معانی فرهنگی را موجب می شود ، بلکه چیزی را در بر دارد که تاریخ‌دانان آن را تغییر عصر می‌نامند . در درون هر فرهنگ ، فقط افراد نادری هستند که می توانند جهان بینی آن فرهنگ و شیوه اندیشدن ناشی از آن را به وضوح تشریح کنند زیرا اکثریت در فرایند رشد به گونه ای نا خواسته در فرایند این شیوه اندیشدن ذوب می شوند . ظهور جهان بینی نوین به میزان زیادی مرهون رشد آگاهی نسبت به ماهیت سیستم ها و به کار گرفتن این آگاهی ها در سازماندهی و مدیریت اثر بخش می باشد . برای فهم اندیشه ای که در حال ظهور است لازم است که ماهیت سیستم ها را فهم کرد . سیستم یک کل است که حداقل از دو جزء یا بیشتر تشکیل می شود و دارای پنج شرط می باشد . سیستم یک کل است که نمی تواند بدون از دست دادن ویژگیها و کارکرد ضروری خود به اجزایی مستقل تجزیه شود .
مقدمه مهندسی فرهنگی کشور شناحت اجزاء و عناصر و ماهیت سیستم فرهنگ در سطوح و لایه های مختلف فرهنگ ملی ، تخصیصی ، عمومی و سازمانی است . و این مهم از طریق مدیریت راهبردی فرهنگی کشور محقق می گردد.
اقتضای یک مدیریت راهبردی فرهنگی مناسب در کشور، آن است که سیاست‌های کلی نظام با رویکرد فرهنگی موردتصویب قرار گیرد. بدان معنا که اجرای این سیاست‌ها ، باز تولید فرهنگ و ارزش‌های متعالی نماید در این صورت است که می توان گفت در کشور ، مدیریت راهبردی فرهنگی اعمال شده است .

- تعریف فرهنگ
"ری لویک" اعلام می‌کند فرهنگ دارای دولایة بیرونی و درونی است و جهان‌بینی در قلب آن قرار دارد. صاحب‌نظران(مانند ادگارشاین) دیدگاه ری لویک را توسعه داده و فرهنگ را شامل سه لایه دانسته‌اند که "جهان‌بینی" هسته مرکزی، "ارزش‌ها و باورها" لایة دوم و "تجلی مادی" لایة سوم را تشکیل می‌دهند. فرهنگی که اسلام بنا نهاد، حیات هدف‌داری است که ابعاد زیباجویی، علم‌گرایی، منطق‌طلبی و آرمان‌خواهی انسان‌ها را به‌شدت به فعلیت ‌رسانده و همة عناصر فرهنگی را متشکل می‌سازد. فرهنگ اسلامی، عنصر فرهنگ علمی را از عنصر اخلاق عالیة انسانی جدا نمی‌سازد و عنصر فرهنگ هنر را از عنصر فرهنگ ارشاد اقتصادی تفکیک نمی‌کند؛ وحدت فرهنگ را پیرو وحدت روح آدمی قرار داده و از تجزیه و متلاشی شدن آن جلوگیری می‌کند. عناصر فرهنگ اسلامی که در منابع معتبر؛ ادب، خصال، علم، اخلاق به مفهوم عمومی آن و محاسن امور نامیده می‌شوند، همگی درون یک مفهوم عالی به نام "حکمت" جای دارند. حکمت شامل هرگونه نمود و فعالیتی است که می‌‌تواند نیروبخش حیات هدفدار برای هر فرد در جامعه باشد.

- تغییرپذیری فرهنگ
"انتقال فرهنگ" هم‌به معنای انتقال فرهنگ از نسلی به نسلی دیگر و هم به معنای مبادله عناصر مختلف فرهنگ به‌کار می‌رود. در معنای اول، فرهنگ هر قوم و ملت به‌وسیله نهادهای خانواده، حکومت، آموزش و پرورش و روحانیت به‌صورت ارزش‌ها، اعتقادات و هنجار‌های اجتماعی و غیره از نسلی به نسلی دیگر انتقال می‌یابد. هر نسلی فرهنگ پدران خود را می‌آموزد و سپس آن را با دگرگونی متناسب با عصر و زمان می‌پذیرد و به نسل بعد منتقل می‌کند و از این طریق فرهنگ به تکامل می‌رسد. اما در معنای دوم، قابلیت انتقال فرهنگ و اکتسابی بودن آن موجب شده است ملل مختلف به‌گونه‌ای اختیاری و ارادی یا غیر ارادی به مبادلة عناصر مختلف فرهنگ جامعة خود با جوامع دیگر بپردازند. امروزه وسایل ارتباط جمعی،‌ دانشگاه‌ها، مراجع سیاسی، توریسم، مهاجرت‌ها، بازرگانی و… مبادلة فرهنگی را آسان و سریع کرده است. البته معمولاً تمام یک فرهنگ با پیچیدگی‌های خاص و چگونگی ترکیب عناصر تشکیل‌دهندة آن به جامعة دیگر منتقل نمی‌شود و اغلب تنها برخی از عناصر یک فرهنگ منتقل می‌گردد. استعداد فرهنگ‌پذیری بشر، مستند به اشتیاق شدید او به کمال‌جویی است و این اشتیاق در درون بشر به‌قدری جدی و واضح است که جایی برای تردید باقی نمی‌گذارد. فرهنگ‌پذیری، متغیّرها و دروندادهای متعددی دارد که بسته به این متغیّرها و دروندادها، چند نوع فرهنگ‌پذیری ممکن می‌شود: 1. اختلاط یا جذب؛ 2. الحاق؛ 3. خاموشی؛ 4. انطباق. پژوهشگرانی که دربارة تغییر فرهنگ تحقیق می‌کنند، دریافته‌اند که نوآوری فرهنگی (معرفی افکار، هنجارها یا اقلام مادی جدید) هم در نتیجة نیروهای داخلی و هم در نتیجة نیروهای خارجی واقع می‌شود. ساز و کارهای تغییر که در یک فرهنگ عمل می‌کنند، اکتشاف و اختراع خوانده می‌شوند. به‌رغم اهمیت اکتشاف و اختراع، بنیاد بیشتر تغییراتی که در جامعه گذاشته می‌شود نتیجة وام‌گیری از فرهنگ‌های دیگر است. این جریان، اشاعه یا انتشار فرهنگی خوانده می‌شود؛ یعنی اشاعه مقولات فرهنگی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر. انتقال فرهنگ به هر دو معنی، مستلزم تغییر فرهنگ است. تغییر فرهنگ امری پذیرفته شده است؛ آنچه مورد اختلاف است میزان، نوع، حوزه و مکانیزم‌های تغییر و قضاوت ارزشی در خصوص تغییر فرهنگ است. با توجه به تحولات جهانی، برخی معتقدند که تغییرات فرهنگ‌ها نشان از حرکت به سمت فرهنگ جهانی دارد. آ‌ن‌ها می‌گویند که بسیاری از اختلافات مردم جهان در حال از بین رفتن است و گسترش مبادلات فرهنگی در نهایت به تدوین یک فرهنگ جهانی منتهی می‌شود. درحالی که این مسئله به این سادگی‌ها که مطرح می‌شود، نیست. هنگامی‌که در سال 1992 میلادی در اروپا، اتحادیه اقتصادی شکل گرفت، امیدها برای ایجاد فرهنگ مشترک اروپایی (دیگ ذوب اروپایی) زیاد شد اما این امید پایدار نبود و کمک چندانی به ایجاد فرهنگ مشترک اروپا نکرد. در بسیاری موارد فشارهای وارده و اقدامات انجام شده برای ایجاد همگرایی یا یکپارچگی فرهنگی، متقابلا موجب ایجاد فشارهایی برای ایجاد واگرایی یا استقلال فرهنگی شده است. نکته ظریفی در مباحث جهانی شدن فرهنگ وجود دارد این است که اگر چه فناوری‌های پیام‌رسانی نقش‌ محوری در فرایند جهانی شدن دارند، اما آشکار است که توسعه آن‌ها با جهانی شدن فرهنگ یکی نیست.

- مدیریت، مهندسی و نسبت بین آن‌ها
برای مفهوم مدیریت تعاریف زیادی ارائه شده است از جمله:
- انجام دادن کارها به وسیله دیگران؛
- فرایند برنامه‌ریزی، ساماندهی، رهبری و کنترل تلاش‌های اعضای سازمان و مورد استفاده قرار دادن سایر منابع سازمانی برای رسیدن به هدف‌های مشخص یا اعلام شده سازمان.
مهندسی در فرهنگ وبستر چنین تعریف شده است: "استفاده از علوم طبیعی و ریاضیات به‌منظور بهره‌برداری از مواد و منابع انرژی در طبیعت و استفاده از ماشین‌آلات، تولیدات، نظام‌ها و فرایندها". فرهنگ آکسفورد، مهندسی را "استفاده از علم برای کنترل و بهره‌برداری از نیرو به‌ویژه با استفاده از ماشین‌آلات و فن‌آوری" تعریف کرده است. در دایره المعارف فارسی، مهندسی "علم طرح‌ریزی و ساختن و به کار انداختن ساختمان‌ها و ماشین‌ها و سایر اسباب لازم برای صنعت و زندگی روزانه" تعریف شده است. اصولاً مبنا و اساس مهندسی، علوم فیزیک، شیمی، ریاضیات و زیر‌شاخه‌های این سه علم مانند مکانیک، ترمودینامیک، تحلیل سیستم‌ها و ... می‌باشد. مهندسی، هنر تخصصی به کارگیری علوم به منظور تبدیل بهینة منابع طبیعی به مواد قابل استفاده بشری است. تعریفی از مهندسی که اجماع تقریباً کاملی بر سر آن وجود دارد، به شرح ذیل است: کاربست ارزیابانه و خلّاقانه (اصول علمی و ریاضی) به‌دست آمده از طریق مطالعه، تجربه و عمل برای طراحی، ساخت و راه‌اندازی ساختارها و ماشین‌های لازم برای بهره‌برداری (بهتر و بیشتر) از مواد و نیروهای طبیعت در راه نفع انسان. این تعریف در بر گیرنده چند نکته است؛ نخست اینکه موضوع مهندسی، مواد و نیروهای طبیعت است. دوم اینکه هدف مهندسی، تأمین نیازها و علایق انسان‌ها است. سوم اینکه اصول علم تجربی و ریاضی در حکم ابزارهای مهندسی است و سرانجام اینکه طراحی، ساخت و راه‌اندازی سازه‌ها و ماشین‌ها، روش‌های مهندسی است.
در سال‌های اخیر، برخی مفاهیم و رشته‌ها با پیشوند مهندسی ظاهر شده‌اند که نمایانگر حاکمیت نگاه مهندسی بر آن رشته‌ها یا مفاهیم است؛ مانند مهندسی مالی که بر استفاده از روش‌های کمّی برای طراحی مبتکرانة ابزارهای مبادلات مالی و ساختار مالی در شرایط پیچیدة فعلی تأکید دارد. از شاخه‌های جدید مهندسی، مهندسی سیستم‌ها است که طراحی و نوسازی و بهسازی سیستم‌ها، موضوع بحث آن می‌باشد و از روش‌های علمی مرسوم در مهندسی سیستم‌ها و علم مدیریت می‌توان به تحقیق در عملیات، تحلیل سیستم‌های دینامیکی پیوسته و گسسته، نظریه سازمان، سایبرنتیک و علم کنترل، تصمیم‌گیری چند معیاره و نظریه فازی اشاره کرد. مهندسی سیستم‌ها بیش از آنکه شاخه‌ای از مهندسی باشد، تکنیک به‌کار بردن دانش از سایر رشته‌های مهندسی و نظریه‌های علمی در ترکیبی مؤثر است. اگر سیستم، بزرگ و پیچیده باشد، شاید مشکل باشد که بدانیم چگونه عمل می‌کند. بخش بزرگی از مندرجات مهندسی سیستم‌ها، شامل روش‌های تحقیق در چنین موقعیت‌های نسبتاً پیچیده‌ای است. می‌توان گفت که در نگرش سیستم‌ها و علم مدیریت، مدلی از پدیده‌ها و مسائل مورد نظر تهیه می‌شود، به‌گونه‌ای که بتواند تا حد قابل قبولی، واقعیت پدیده یا مسئلة مورد نظر را توصیف و بیان کند. مدیریت سیستم‌ها با تدابیر و اداره امور سیستم سر و کار دارد. مدیریت در بهترین شکل خود محدود و منوط به ساز و کارها و بسترهایی است که فعالیت‌های سیستم در آن‌ها انجام می‌پذیرد، در حالی که مهندسی به اصلاح و نوسازی سیستم‌ها می‌پردازد و فضای مدیریتی را بهبود و ارتقا می‌بخشد. گاهی فعالیت مهندسی از فعالیت مدیریتی به طور کلی قابل تفکیک و شناسایی است و گاهی این دو نقش، توأمان وجود دارد.

- مهندسی فرهنگ و مدیریت فرهنگ
برای تعریف مهندسی و مدیریت فرهنگ، فرهنگ را در قالب سیستم تعریف می‌کنیم. سیستم مجموعه‌ای است از اجزای به هم وابسته که به علت وابستگی حاکم بر اجزای خود، کلّیت جدیدی را پدید آورده‌اند. اجزای سیستم ضمن برخورداری از ارتباطات کنشی و واکنشی، از نظم و سازمان خاصی پیروی کرده و در جهت تحقق هدف‌های معینی که دلیل وجودی سیستم است، فعالیت می‌کنند. نگرش سیستمی که برگرفته از نظریه عمومی سیستم‌هاست، چارچوبی منطقی و علمی ارائه می‌دهد که منجر به شناخت کامل‌تری از محیط می‌شود. به نظر برتالنفی این تئوری ابزار مفیدی برای مدل‌سازی است که می‌تواند در رشته‌های گوناگون مورد استفاده قرار گیرد. در واقع؛ نگرش سیستمی، راه و روش فکر کردن و قالب ذهنی خاصی است؛ نحوه تفکری است که چارچوبی برای در نظر گرفتن عوامل درون و برون سیستمی به‌عنوان یک کل متشکّل به دست می‌دهد. هر سیستم از اجزایی تشکیل شده است و هر جزء نقش خاصی را به‌منظور تحقق هدف سیستم ایفا می‌کند. این اجزا عبارتند از: درونداد، فرایند تبدیل، برونداد، بازخورد و محیط سیستم. با تعمیم این نحوه نگرش به فرهنگ و امور فرهنگی، می‌توان گفت کسی که با نگرش سیستمی به فرهنگ نگاه می‌کند، فرهنگ را کلّیتی می‌بیند که از بخش‌های مختلفی تشکیل شده است. با استفاده از نگرش مهندسی سیستم‌ها و علم مدیریت، امور مربوط به فرهنگ را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) مهندسی فرهنگ یا مهندسی سیستم فرهنگی؛
ب) مدیریت فرهنگ یا مدیریت سیستم فرهنگی.
با نگاه به فرهنگ به‌عنوان یک سیستم، مدیریت سیستم فرهنگی به‌معنی تدبیر و اداره امور فرهنگ خواهد بود؛ یعنی مدیریت ورودی‌ها، پردازش، خروجی‌ها و بازخورد سیستم فرهنگ. مهندسی سیستم فرهنگی بر استفاده از روش‌های نو و ترکیبی برای طراحی مجدد، نوسازی و بهسازی بسترهای فرهنگی تاکید دارد. با نگرش سیستمی، ورودی، فرایندها، خروجی و بازخورد سیستم فرهنگی (فرهنگ به عنوان یک سیستم) مورد باز طراحی و بهسازی قرار می‌گیرد. با نگاهی دیگر، اگر فرهنگ را طبق الگوی «ادگار شاین» شامل سه لایه مصنوعات یا نمادها، ارزش‌ها و مفروضات اساسی در نظر بگیریم، در مهندسی فرهنگ، اجزای این لایه‌ها و روابط بین آن‌ها و روابط اجزای هر لایه با خود و با اجزای لایه‌های دیگر با به‌کارگیری روش‌های نو و ترکیبی، مورد نوسازی و بهسازی قرار می‌گیرد. بنابراین، فعالیت مهندسی فرهنگ در قالب مطالعة یک نظام، تجزیه و تحلیل آن و خلق مبتکرانه شرایط و فرصت‌های جدید و نیز استفاده از روش‌های کمّی و قابل اندازه‌گیری می‌باشد.
به‌طور کلی می‌توان بیان نمود که مهندسی فرهنگ شامل مطالعه نظام فرهنگی، توجیه عناصر آن، تجزیه و تحلیل آن، طراحی و خلق موضوعات نو یا بررسی مشکلات و ارایة راه‌حل‌های جدید می‌باشد.


¤ نویسنده: موسی مباشری



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 37
مجموع بازدیدها: 366959
 

»» درباره خودم
 

»» پیوندهای روزانه
 

»»فهرست موضوعی یادداشت ها
 

»» آرشیو نوشته های قبلی
جهان تشنه معنویت
پیشنهاداتی جهت برگزاری مطلوب جلسات
وظایف مدیر آموزشی
موضوعات نهج البلاغه
دنیا از دیدگاه حضرت علی (ع) در نهج البلاغه
سیره پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه دانشمندان جهان
تاثیرات فرهنگی اجتماعی مدارس قدیمی
افسردگی وراههای درمان آن
چگونگی بیعت حضرت علی (ع) با خلفا
ویژگی های مدیران وکارگزاران درقرآن کریم- 1
ویژگی های مدیران وکارگزاران درقرآن کریم- 2
پنجاه سئوال وجواب از قرآن
مقالات علمی دیگران
بررسی اهمیت وضرورت مشاوره وراهنمایی
نکات مهم در هنگام مطالعه
ناتوی فرهنگی و ضرورت توجه به آن
مهندسی فرهنگ
موفقیت وعوامل مؤثر آن
شبیخون فرهنگی
روابط عمومی موفق
بزرگترین مشکلات جهان اسلام از دیدگاه رسول اکرم در خطبه غدیر
پنجاه سئوال وجواب از قرآن
معیارهای گزینش مدیران
راهکارهای عملی برای کسترش حجاب وعفاف
هفته دفاع مقدس
موفقیت وعوامل مؤثر آن
آراء واندیشه های گروه طالبان
دست نوشته ها
امت واحده
ارتباطات ورسانه ها در جهان سوم
توسعه سیاسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی
نقش نخبگان سیاسی در ایجاد سنت های سالم سیاسی
نظریه های امپریالیسم
بررسی اصول ومبانی لیبرالیسم
 

»» لوگوی خودم

 

»» اشتراک در وبلاک
 
 

»» لوگوی دوستان من
 



-------------------------------------------

سفارش تبلیغ
صبا ویژن